وری ساقی در میخونه آکه اسه مه دعوت بزم صفا که
حجت الله مهدوی شاعر نامدار لکستان شعری درباره سخن گفتن به زبان مادری سروده که امیخته به طنز و بسیار زیباست از اینرو بر آن شدیم تا خلاصه ای از این شعر بلند را در این وبلاگ قرار دهیم
استاد مهدوی در سال 1328 کوچی خورشیدی در روستای سراب قَفرَم از توابع دهستان باستانی خاوه شمالی در شهرستان نورآباد لکستان به دنیا آمد.پس از تحصیلات در نورآباد و کرمانشاه بصورت آموزگار –کارمند پارسیلون ودر نهایت کارمند صدا و سیما انجام وظیفه نموده و می نماید.
وه لهجه عزیز لکی گه پ ده ری
نجیم ایلی قصه خو که ری
به زبان عزیز لکی سخن می گویی نجیب ایلی و سخن زیبا می گویی
زبو مادریت فره رنگینه
راون چوی آو پاک پاچه گرینه
زبان مادری بسیار زیباست روان وسلیس همچون آب دامنه های کوه گرین است
او سپس کسانی را که با کودک خود زبان فارسی سخن می گویند را مخاطب قرار می دهد:
پس چیه وه گه رد طفل نازارت
قصه وه فارسی بیه سه کارت
برای چه با کودک رعنایت به زبان فارسی سخن می گویی
اما کسی که زبان مادری خویش را فرو گذاشته وناتوان از سخن گفتن به زبانی دیگر است در شعر استاد مهدوی به آغوش طنز می آویزد ولهجه ای مسخره و بی پایه می شود
او به فرزند هشدار می دهد:
زبانت ار به فارسی بلرد
به خچو می گم لمت بدرد
بلرد=بلغزد/خچو=توله سگ/لمت=شکمت
موینی وتته بی ای بچک لباس
ورت را چرا چکندی به لاس
موینی=می بینی/وتته=به او گفته ای/بچک=بچه/ورت=تنت/چکندی=آغشته کردی/لاس=فضولات حیوانی
خودت پا کا کن جور آدم بشین
بیفتی به قپ یه گرین پرین
قپ=چنگ-گیر/گرین پرین=آتش سوزی
روزی شنیدم کهبه فرزندت با فارسی می گویی:
قولاخ عیدی ترا دریدم
چکل به کوینه برات خریدم
قلاخ=قلق پول/چکل به کوینه=آب نبات چوبی
روله برای ظهر نژی آب کردم
برای شام شب هم چلاب کردم
نژی آب=سوپ عدس/چلاب= چلو
با این خنجلک می روی کجا
نازار گل گلی مامانی بیا
خنجلک=بازیگوشی/نازار گل گلی=کوچولوی نازنازی
نگا کن خزا نهادم ورت
سرم بشود به خرٌ سرت
خزا=غذا/ورت=جلو تو/خرٌسرت=دور سرت-نذر سرت
سرم می دژد بیچلی نکن
برو تو قلا تملی نکن
می دژد=درد می کند/بیچلی= شلوغی-بازیگوشی/قلا=حیاط خانه/تملی=تنبلی
مرسی عزیزم که لفطی کردی
برای خرَه کوزر آوردی
لفطی=لطفی/کوزر=نخاله ی ساقه خوشه ی گندم و جو
با بچه ات اینچنین سخن می گویی ،آگاه باش که زبان فارسی قاعده و دستور داردبگو این زبانی که می گویی زبان کدام کشور است؟
مه ر لکی چایتی گپه بی بینی
آیلته وتن هوکاره کینی
مگر چه می شود با زبان لکی سخن بگویی وفرزندت را به گفتن با آن تشویق کنی
ار اداته مای که با ادوی
بیل ای اصالت وژ خارج نوی
اگر ادعای با ادبی داری پس از اصالت خود خارج مشو
وژ وه یه ی لکی آشکار بکه
وه لک زبونیت افتخار بکه
خودت را به عنوان یک نفر لک جلوه بده و به زبانت افتخار کن
کودکت را با فارسی بد یاد دادن گیج کرده ای لکی را نیز از یادش برده ای خودش از طریق درس خواندن فارسی می آموزد.
با کودکت اینچنین بی معنا و مفهوم می گویی:
مثلات گروه چیه م می کنی زاق
از دم آدم می پرانی واق
مثلات=شبیه/گروه=گربه/چیه م= چشم/زاق=چشم غره/واق=دهان باز شدن از تعجب
دریا خانه را میزنی به تاق
تاگه ما بشیم از سردی راق
تاق=باز/راق=ا ز سرما یخ زدن
ار گیرم بیای بچه ی شیطان
ترا می کنم به جو لی سوخان
جولی سوخان = اصطلاحی است به مفهوم آنقدر کتک زدن که نای راه رفتن نباشد
به هول پتت کلِک می نازم
مثلات گرزه خفه ت می سازم
هول=سوراخ/پتت=بینی ات/کلک=انگشت/گرزه=موش صحرایی
لکی ار لا م ای فارسی خوتره
شعری ای شعره ل نیما نوتره
ها لکی ایره بهترین غزل
ای رجز بگر تا بحر رمل
ای بحر هزج سی بابا طاهر
دو بیتی لکی خو کردی ظاهر
لکی افتخار هر لک زبونه
نمونه زبون قدیم ایرونه
کوله مه زونیم فارسی شکره
می آ بگرم زبون کشوره
همه می دانیم که فارسی شکر است و باید زبان ملی را یاد بگیریم
اما نه حجت لهجه مادری
وه سونگ فارسیا ای ویرت بیری
اما ای حجت نه با این ترفند زبان مادری ات را فراموش کنی