رئوفبا چشمانی از سؤال و عسل

و رخساری برتاخته از حقیقت و باد

مردی با گردش آب

مردی مختصر که خلاصه‌ی خود بود.

در غروب بارانی روزی از ۶ سال پیش در انتشارات افلاک، نگاهم به کتابی افتاد به نام «طرح» و روی جلدش چاپ شده بود: مجموعه اشعار امیرهوشنگ گراوند نام شاعر بومی و شوقم برای خوانش آن افزون شد. در صفحه‌ی دوم کتاب، خودش را این‌گونه تعریف کرده بود: «سال ۵۹ از بد یک حادثه دچار آسیب‌دیدگی و ضایعه‌ی نخاعی شدم که هفتاد درصد از بدنم دچار معلولیت جسمی و سی درصد بقیه دچار تخیل.» با خواندن همین چند خط کوهی از درد آن‌چنان بر سینه‌ام نشست که هنوز هنوز است پراشه‌هایی از آن لای زخم‌های دلم بیرون می‌زند و زمزمه‌ می‌شود:

آه ای یاران/ کو کوه‌مردی که فتح کند / ارتفاع بلند اندوهم را / بر بلندای این کوه درد/۱

بر آن شدم که ....