چو ایران نباشد تن من مباد ---فه رشه کلمه ای لکی به معنای پرتو-درخشش
 

تو قهرمانی محسن

 

 

                                      تو قهرمانی محسن

آیله م گلی یه گل سخته مه پرسی ،منیش نمه م چه حاوالا ده می؟

 

بچه ام گاه گداری پرسش های سختی می پرسد که من نمی دانم چگونه پاسخش دهم

یه ی روژ وت باوه عدالت چه یه؟گیر کردم تا ایواره نه زونستم چه بوشم ایواره یه مه بین وت : وتم موشن عدالت یونی اوه گه ارا وژت دوسه مه گرین ارا یه که لی تر دوس بگرین

یک روز از من پرسید عدالت چیست؟ گیرافتادم و ندانستم پاسخش بگویم عصر در پاسخش گفتم : می گویند عدالت اینست: که آن چیز را برای خود دوست می داری برای دیگران دوست بدار

ایمرو داشتم سیر اینترنت مه مه کرد ،دوواره پرسیتی قه رماون چیه؟شانسم آورد چه مم که ته شیوه محسن حججی ، وتم روله قه ره مون ای شیوه سه

امروز داشتم اینترنت را مطالعه می کردم که دوباره پرسید قهرمان یعنی چی؟ شانس آوردم که چشمم به تصویر شهید محسن حججی افتاد در آن، گفتم فرزندم این تصویر یک قهرمان استImage result for ‫»حسن حججی‬‎

سه عمیات که سرنوشت ساز شد

 

 

خراسان نوشت: در طول جنگ تحمیلی، عملیات‌های زیادی توسط رزمندگان اسلام طراحی و اجرا شد که برخی از آن ها، تأثیر فراوانی بر سرنوشت جنگ گذاشت؛ عملیات‌هایی که می‌توان از آنها به «عملیات‌های سرنوشت‌ساز» تعبیر کرد. آنچه در پی می‌آید، نگاهی گذرا به دستاوردهای سه عملیات سرنوشت‌ساز «ثامن‌الائمه(ع)»، «بیت‌المقدس» و «والفجر8» است که پیروزی در هر کدام از آن ها ثمرات فراوانی برای ایران در پی داشت.

عملیات ثامن‌الائمه(ع) و شکست حصر آبادان

عملیات ثامن‌الائمه(ع)، ساعت یک بامداد، روز پنجم مهرماه سال 1360 آغاز شد؛ عملیاتی که هدف آن، تصرف پل‌های دشمن بر روی رود کارون، برقراری امنیت جاده آبادان به ماهشهر و اهواز و در نهایت، شکست حصر آبادان بود. با فرار بنی صدر و کنترل غائله‌ای که منافقین برپا کرده‌بودند، میان نیروهای سپاه و ارتش، انسجام بیشتری ایجاد شد. حال، زمان آن فرا رسیده بود تا با حمله‌ای برق‌‌آسا، خاک پاک میهن از لوث وجود دشمن بعثی پاک شود. رزمندگان اسلام در عملیات ثامن‌الائمه(ع) از اصل غافلگیری، به بهترین شکل، استفاده کردند. این کار با رعایت قواعد حفاظت اطلاعات و بهره‌گیری از تجربه عملیات‌های قبلی در این زمینه، ممکن شد. جان‌برکفان ارتش و سپاه، به سرعت موانع ایذایی و میدان‌های مین را پشت سر گذاشتند و خاکریزهای مقدماتی دشمن را، یکی پس از دیگری، به تصرف درآوردند. عملیات ثامن‌الائمه(ع) در 2 محور انجام شد. در محور نخست، رزمندگان ایرانی در پی انهدام پل‌های تدارکاتی دشمن بودند. این هدف به سرعت محقق شد و دشمن با دادن تلفات سنگین، پا به فرار گذاشت. اما در محور دوم که هدف آن، عقب راندن نیروهای عراقی از جاده‌های راهبردی منتهی به آبادان بود، دشمن به شدت مقاومت می‌کرد. این امر باعث زمین‌گیر شدن نیروهای ایرانی در برخی نقاط شد. با این حال، نیروهای محور اول، در حرکتی شجاعانه و تحسین‌برانگیز، پس از رسیدن به اهداف تعیین شده، به یاری نیروهای محور دوم آمدند و با حملات برق‌آسا، دو تیپ زرهی عراق را به کلی نابود کردند. نیروهای دشمن که توان مقابله با رزمندگان شجاع ایرانی را نداشتند، با برجای گذاشتن غنایم فراوان و دادن تلفات سنگین، به غرب رود کارون گریختند. پیروزی عملیات ثامن‌الائمه(ع)، موجی از شادی و شعف را در سراسر میهن اسلامی برانگیخت و باعث بالا رفتن روحیه نیروهای ایرانی در سایر جبهه‌ها شد. در این عملیات پیروزمندانه، 2 هزار نفر از نیروهای دشمن متجاوز کشته و زخمی شدند و 1800 نفر از آن ها، به اسارت نیروهای ایرانی درآمدند. همچنین، در عملیات ثامن‌الائمه(ع)، 16 دستگاه تانک و نفربر، 150 دستگاه خودرو، 30 دستگاه بولدوزر و تعداد قابل توجهی سلاح انفرادی و قبضه‌های خمپاره دشمن، توسط رزمندگان اسلام به غنیمت گرفته شد.

فتح خرمشهر؛ روز مقاومت و پیروزی

خرمشهر، روز 4 آبان ماه سال 1359، به دست اشغالگرانِ بعثی افتاد. مهاجمان گمان می کردند با اشغال شهر، راه تهاجم باز شده است؛ اما پایداری کم نظیر ایرانیان و سلحشوری جوانان مؤمن و شجاع این مرز و بوم، خیلی زود دشمن را از توهم پیروزی بیرون آورد. ساعت 22 و 30 دقیقه روز اول خردادماه سال 1361، تلاش برای بیرون راندن مهاجمانِ بعثی از خرمشهر و برخی نواحی اشغال شده خوزستان، آغاز شد. نام این عملیات، «بیت‌المقدس» بود. حمله سریع و غافلگیرانه نیروهای ایرانی، اشغالگران را دچار وحشت و سردرگمی کرد. رشادت و شجاعتِ مدافعانِ مؤمن و جان برکف ایران، امکان هرگونه واکنشی را از دشمن سلب کرده بود. طولی نکشید که با سرعت عمل نیروهای ایرانی، ارتباط میان یگان های اشغالگران قطع شد. نیروهای دشمن که توان ایستادگی در برابر غیورمردان ایرانی را نداشتند، پا به فرار گذاشتند. روز دوم خردادماه، نیروهای ایرانی توانستند خرمشهر را به محاصره کامل خود درآورند. طی چند ساعت اولیه روز، تعداد نیروهای اشغالگری که به اسارت نیروهای ایرانی درآمده بودند، از مرز 2800 نفر گذشت. همزمان، حمله مقتدرانه ایرانیان به یگان های دشمنِ متجاوز، بین نهر عرایض و شلمچه، باعث نابودی کامل نیروهای اشغالگر در این منطقه شد. با تنگ تر شدن حلقه محاصره دشمن، نیروی هوایی ایران، پل های تدارکاتی عقبه دشمن را از بین برد و محاصره متجاوزان بعثی را کامل تر کرد. ساعت ۳ و ۵۰ دقیقه بامداد روز سوم خرداد، عملیات اصلی آزادسازی خرمشهر با در هم کوبیدن پاتک دشمن، توسط نیروهای ایرانی، آغاز شد. تکاوران سلحشور نیروی دریایی، قایق های مهاجمی را که در پی دور زدن نیروهای ایران و تدارک هجوم دیگری بودند، در هم شکستند. ساعت 11 روز سوم خردادماه سال 1361، نیروهای ایرانی توانستند از سمت غربی وارد خرمشهر شوند. این اتفاق در ساعت 12 همان روز از سمت شمال و شرق نیز به وقوع پیوست. به این ترتیب مهاجمان، پس از 578 روز اشغالگری، از خرمشهر عقب رانده شدند. کار پاکسازی شهر چند روزی ادامه داشت. در عملیات آزادسازی خرمشهر 5 هزار و 553 نفر از مدافعان شجاع ایرانی به شهادت رسیدند. تلفات دشمنِ متجاوز به مراتب بیشتر بود؛ آن ها با 16 هزار کشته و 19 هزار اسیر، فرار را بر قرار ترجیح دادند. ده ها تیپ ارتش متجاوز بعثی منهدم شد. هزاران دستگاه اَدَواتِ نظامی توسط نیروهای ایرانی به غنیمت گرفته شد. طی این عملیات پیروزمندانه، افزون بر شهر خرمشهر، هویزه و بخش های وسیعی از مناطقی که به اشغال دشمن درآمده بود، آزاد شد. دفاع جانانه ایرانیان، دشمن را به پشت مرزها عقب راند و حماسه بزرگ آن روز در یاد و خاطره ایرانیان با نام «روز مقاومت، ایثار و پیروزی» ماندگار شد.

والفجر 8؛ تصرف بندر راهبردی فاو

رژیم بعث عراق، پس از شکست در عملیات بدر، بیش از پیش به ناتوانی خود در برابر رزمندگان سلحشور و جان‌برکف ایرانی پی برد. با درخواست صدام، عربستان سعودی و تعدادی از شیوخ حاشیه خلیج فارس، کمک‌های مالی معتنابهی را در اختیار او گذاشتند. صدام با این کمک‌ها، به ایجاد دیوار دفاعی در تمام خطوط عملیاتی اقدام کرد. عراقی‌ها، به ویژه در منطقه اروندرود، بیش از دیگر مناطق، به تجهیز دیوار دفاعی خود پرداختند. بسیاری از آبگیرها و نهرها، توسط نیروهای دشمن خشکانده شد تا مسیرهای مناسبی برای مانور یگان‌های زرهی ایجاد شود. به موازات این اقدامات، هواپیماهای اعطایی غرب به صدام، شبانه‌روز از استحکامات ایرانی‌ها در آن سوی اروندرود، عکسبرداری می‌کردند و به دقت تحرکات رزمندگان اسلام را زیر نظر داشتند. فرماندهان سپاه و ارتش، برای منحرف کردن ذهن دشمن و فراهم آوردن مقدمات عملیات سرنوشت‌ساز والفجر 8، عملیاتی ایذایی را در منطقه ام‌الرصاص طراحی کردند. این عملیات با موفقیت اجرا شد و افزون بر منحرف کردن ذهن دشمن از حاشیه اروندرود، تلفات سنگینی را به نیروهای بعثی وارد کرد. پس از عملیات ام‌الرصاص، همه چیز برای انجام عملیات والفجر8 مهیا بود. نیروهای ایرانی درصدد بودند با انجام این عملیات، بر دو سوی رودخانه اروند مسلط شوند و در نهایت، بندر راهبردی فاو را تصرف کنند و در واقع، راه ارتباطی عراق با خلیج فارس را ببندند. ساعت 22 روز 20 بهمن‌ماه سال 1364، غواصان بی‌باک و دلاور بسیجی، به آب‌های خروشان اروندرود زدند و از آن عبور کردند تا مسیری برای عبور نیروهای خودی باز کنند. این کار با موفقیت به پایان رسید. غواصان، افزون بر ایجاد مسیر، کار خنثی کردن تله‌های انفجاری را هم برعهده داشتند. مَدّ شبانه و بالا آمدن آب اروندرود، باعث شد شناورهای ایرانی بتوانند بدون برخورد با مین‌های خورشیدی، از میان آب‌های پر تلاطم این رودخانه بگذرند و خود را به آن سوی اروندرود برسانند. لشکر 5 نصر و لشکر عاشورا از سمت راست، لشکر 25 کربلا از محور میانی و لشکرهای ولی‌عصر(عج)، فجر و تیپ المهدی(عج)، پس از عبور از موانع آبی و نیز، موانع ایذایی و میدان‌های مین، خود را به نزدیکی شهر فاو رساندند. در این میان، لشکر 5 نصر، نخلستان‌های غرب اروندرود را از لوث وجود دشمن پاکسازی کرد و خود را به جاده البهار رساند که فاصله چندانی تا فاو نداشت. لشکر عاشورا نیز، پس از انهدام کامل شناورهای دشمن در اروندرود، اسکله چهارچراغ در غرب رودخانه را فتح کرد و به سرعت خود را به نیروهای لشکر 5 نصر رساند. به این ترتیب، محاصره شمال فاو کامل شد. دیگر لشکرهای حاضر در عملیات نیز، با از میان برداشتن موانع ایذایی، حمله سنگینی را علیه دشمن در جنوب و غرب فاو آغاز کردند. این حملات کوبنده باعث فرار نیروهای عراقی به داخل شهر شد. عراقی‌ها ناامیدانه به جنگ خیابانی روی آوردند، اما این اقدام نیز فایده‌ای نداشت. ساعاتی بعد، رزمندگان اسلام شهر بندری فاو را به طور کامل به تصرف درآوردند و پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی ایران را بر فراز مسجد جامع آن برافراشتند. به دنبال این فتح، پایگاه دوم موشکی عراق که از آن برای حمله به کشتی‌ها استفاده می‌کرد نیز، توسط نیروهای سلحشور ایرانی فتح شد. این پیروزی، ضربه سنگینی به رژیم بعثی عراق وارد کرد.

مالک اشتر جبهه‌ها چه کسی بود

 

 

او از روحیه ایثار و استقامت کم نظیری برخوردار بود، با برخوردها و صفات اخلاقی‌اش در واقع معلمی نمونه و سرمشقی خوب برای پاسداران و بسیجیان بود و خود به آنچه می‌گفت، عمل می‌کرد.

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، پس از شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم متجاوز عراق، شهید همت به صحنه کارزار وارد شد و در طی سالیان حضور در جبهه های نبرد، خدمات شایان توجهی برجای گذاشت و افتخارها آفرید.

او عارفی وارسته، ایثارگری سلحشور و اسوه ای برای دیگران بود که جز خدا به چیز دیگری نمی اندیشید و به عشق رسیدن به هدف متعالی و کسب رضای خدا و حضرت احدیت، شب و روز تلاش می کرد و سخت ترین و مشکل ترین مسئولیت های نظامی را با کمال خوشرویی و اشتیاق و آرامش خاطر می پذیرفت.

این انسان پارسا تا آخرین لحظات حیات خود، دست از دعا و نیایش بر نداشت. نماز اول وقت را بر همه چیز مقدم می شمرد و قرآن و توسل برنامه روزانه او بود. او به راستی همه چیز را فدای انقلاب کرده بود. آن چیزی که برای او مطرح نبود خواب و خوراک و استراحت بود. هر زمان که برای دیدار خانواده اش به شهرضا می رفت، در آنجا لحظه ای از گره گشایی مشکلات و گرفتاری های مردم باز نمی ایستاد و دائماً در اندیشه انجام خدمتی به خلق الله بود.

شهید همت آنچنان با جبهه و جنگ عجین شده بود که در طول حیات نظامی خود فرزند بزرگش را فقط شش بار و فرزند کوچکتر خود را تنها یکبار در آغوش گرفته بود.

شهید همت همواره برای رعایت حقوق بسیجیان به مسئولان امر تاکید و توصیه داشت. او که از روحیه ایثار و استقامت کم نظیری برخوردار بود، با برخوردها و صفات اخلاقی اش در واقع معلمی نمونه و سرمشقی خوب برای پاسداران و بسیجیان بود و خود به آنچه می گفت، عمل می کرد.

عشق و علاقه نیروها به او نیز از همین راز سرچشمه می گرفت. برای شهید همت مطرح نبود که چکاره است، فرمانده است یا نه. همت یک رزمنده بود، همت هم مرد جنگ بود و هم معلمی وارسته.

 

سردار! شهادتت مبارک

   

 

            سردار سرلشکر سردل جمنم         باوه بی زورل، زوردار رمنم

                                                 دلاور سرزمینم ، شهادتت مبارک

شهادت این دلاور ایرانی را به همه ی ایرانیان به ویژه سپهبد سلیمانی تسلیت می گوییم

ای دا نه زایه(خاطره ای از شهید علیمردان آزادبخت)

 

 

مــــــــــیرملاس:

                                                        ای دا نه زایه(از مادر نزاییده)

 

 

 

 

j(3)

 

شهید علیمردان آزادبخت / میرملاس نیوز:

 

سال۶۴ منطقه در بندیخان بعد از ظهر یک روز پا ییزی هوای نسبتاٌ سرد بود .با اسبی که از نیروهی تیپ انصار الحسین همدان زمان جابجایی برایمان مانده بود. اوقات فراغت  در اطراف دریاچه در بندیخان گشت و گذاری میزدم. امروز تنها بودم تعدادی لباس چرک را بردم کنار دریاچه برای شستن و اسب را هم کناری بستم شستن لباسها تمام نشده بود که دو نفر به طرفم می آمدند. نزدیک که شدند یکی را شناختم حمید آزادی بود. فرمانده وقت گردان محبین با جوانی نسبتاٌ بلند قد باصورتی گند می...

ادامه نوشته

الگوی من



یکی الگویش مسی است

                     دیگری ماندلا

                          وان دگر الگویش مارادوناست

                               و دیگری ارنستو چگوارا

                                          اما 

                           الگوی من:

                              

                                              حاج همت است

خدا حافظ فرزندم




روز و روزگار یک قهرمان ملی


محمد جعفری منش یکی از رزمندگان دلاور کشورمان است که در جریان جنگ تحمیلی به مقام جانبازی نائل آمدند. در این گزارش نگاهی داریم به زندگی روزمره این جانباز فداکار

کسانیکه خبر از دنیای جانبازان واقعی ندارند و بخاطر چندرغازی مال این دنیا که دولت به آنها می دهد بر این بزرگان نیش و کنایه می زنند بیایند و حال و روزشان ببینند

تمام دنیا را هم اگر به این بزرگان بدهی اجر یک روز زجر و مرارتی که بخاطر مردم سرزمینشان تحمل می کنند را پاس می کند ؟



ادامه نوشته

سرطلای دوست داشتنی



شهیدان راه میهن همه زیبارویان تاریخ ایران و اسلام اند همه الماسهای درخشان آسمان میهن بزرگمان ایران اند

برخی عکسها عجب دل را هوایی می کنند هوای کوی جبهه های نبرد بزرگ مردان ایران زمین ،آنان که زمین را نیز به رکوع واداشتند و دشمنان دژخیم و نابکار را درسی دادند که تاریخ را به شگفت واداشت

این یکی از همان عکسهایی است که یاری از یاران میهن را نشان می دهد گویی فرشته ای است که بر زمین آمده تا یاریگر آدمیان فرشته خو شود


ولی اسم این شهید حسن فاتحی (معروف به حسن سرطلا) متولد ۲۰/ ۰۶/ ۱۳۴۸ است و از بچه های گردان غواصی حضرت یونس لشکر ۱۴ امام حسین (علیه السلام) اصفهانه! این آخرین عکس شهیده و ۱۲ سال بعد از شهادت(۱۳۶۵/۱۰/۰۴) از روی پلاک هویت در منطقه "ام الرصاص"شهید شناسایی شد و به وطن بازگشت.

یاد شهید حسن فاتحی را گرامی می داریم

سالروز شهادت حاج همت گرامیباد



هفدهم اسفند سالروز شهادت سردار سرلشکر شهید حاج ابراهیم همت فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله (ص) بود. سردار دلاوری که هنوز یاد شجاعتهای او پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بخصوص در طول دوران دفاع مقدس از خاطر‌ها محو نشده است.

                                       


نام حاج ابراهیم همت با ایمان و فداکاری و اخلاص و بی باکی گره خورده است. در سالروز شهادت این سردار سرافراز سپاه اسلام، دیدگاه‌ها و خاطرات دکتر محسن رضایی فرمانده سپاه اسبق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را با هم مرور می‌کنیم. لازم به ذکر است متن کامل ین سخنان که از کتاب اسوه‌های حسنه نقل شده است در ستون گفتگو تقدیم شده است.
 
اولين جايي که نظرم را جلب کرد، پاوه بود. احساس کردم گمشده خود را پيدا کرده ام و آن تيپي را که بايد برقرار کرد همين جاست. از حاج همت سوال کردم

ادامه نوشته

پرنده ی سرخ پر


به یاد رشادت‌ها و دلاوری‌های شهید بزرگوار امیر سرلشکر خلبان سید علی اقبالی دوگاهه، بهمن سال ۱۳۸۸ بنای یادبود وی شامل مجسمه و ماکت هواپیمای F-5 تایگر در شهرستان رودبار و در ساحل سفیدرود طی مراسم باشکوهی با حضور جمعی از مقامات لشکری و کشوری و مردم قدرشناس رودبار و مناطق اطراف رونمایی شد.

ادامه نوشته

شهیدان میهن یادتان به خیر


تابناک:

در پنجشنبه اي ديگر كه ياد شهداي عمليات والفجر مقدماتي و والفجر هشت در سالروز حماسه آفريني اين عزيزان جانها را به ايمان فرا مي خواند، دلم گرفته است و به زيارت اين مزار نوراني آمده ام. به مزاري كه نور از آن به آسمان مي رود و عطر اخلاص را پراكنده مي كند.
آمده ام كه بار هم با تو به نجوا بنشينم و بگويم:


برادر عزيزم! اي برادري كه همه چيزت را به خدا سپردي. جانت روشن از نور شد و قلبت خانه ي شوق شهادت آنهم از نوع غربت و گمنامي. در صحراي عشق گم شدي و جاودانه تر ماندي. در درياي گمنامي شنا كردي و خوشنام تر شدي.

برادر گمنام و مفقودم!
چشمهایت را به خورشید سپردی و راهی شدی.
در دستهایت، سبدی از روشنایی داشتی که از باغ ستاره‌ها چیده بودی.
در نگاهت، آسمانی از امید موج می‌زد.

گونه‌هایت، همچون کویر تشنه بودند و تو با اشکت آنها را سرشار بهار کردی.
عزمت، کوه را سر افکنده کرد و صلابت تو بود که آسمان را شکافت.
به راستی تو که بودی؟!

تو که تا خدا بال زدی. تو پرنده‌ای بودی که از ستاره‌ها گذشتی.
اینک سالهاست دستهایم دامنت را التماس می‌کند و پاهایم خسته‌تر از پیش هنوز در پی تواند. لحظه‌ای آرامتر که من هم با تو همسفر شوم.
به راستی تو که بودی که با تن پوشی از امید، کوله باری از صفا و توشه‌ای از اخلاص راهی شدی؟

همسنگر ديروزم!
اینک سالهاست که فرمانروای آسمانی و در انتهای کهکشان، فراتر از مهتاب، حکومت می‌کنی.
خورشید، وامی است از چشمهایت و مهتاب، هر شب در آینه‌ی پشت سرشک تو، وضو می‌گیرد.
بارها دیده‌ام که وقتی به نماز می‌ایستادی، ستاره ستاره در صفوف شیری کهکشان به تو اقتدا می‌کنند. در سجده‌ات گم می‌شوند، بر قنوتت مبهوت می‌مانند و سرود «فتبارک الله احسن الخالقین» می‌خوانند.

دوست بزرگوارم!
ای کاش، مثل تو بودم، بی‌هیچ علاقه‌ای جز دوست. اما چه می‌توانم کرد، وقتی بالهایم شکسته‌اند، پاهایم خسته و راهم بسته است!

چه می‌توانم کرد، وقتی که من سیلی خور خویشم؟ چشمهایم خورشید را نمی‌بینند، مهتاب راهم نمی‌نمایاند. ستاره‌ها برایم چشمک نمی‌زنند و آسمان با من قهر کرده است.
وقتی به خویشتن می‌اندیشم، نومید و پائیزی می‌شوم و آنگاه که به یاد وعده‌ی شفاعت آن شب زیبا می‌افتم، برقی از شرم و شوق جانم را به سوی بهار می‌کشاند.
... و امروز آمده ام تا بگويم هنوز به آن وعده ي شفاعت اميدوارم.
آيا شفاعتم مي‌كني؟

در رثای شهيد گمنام
 
بي نامي از اينکه ...
نام تو را با نور مي گويند با نور مي خوانند با نور حتي مي نويسند ...
يک مشکل اينجا هست
اينجا الفباي زبان ما که نوري نيست
ما خاک مي دانيم ما خاک مي خوانيم ما خاک مي مانيم
از نور تو تنها پلاک و خاک مي فهميم
اينجا الفباي زبان ما که نوري نيست...

شعر از: علیرضا نجفی

بابای شهیدم



دل نگاره ی یک فرزند شهید:

دو سالم بود که رفتی ،چقدر دوست داشتم یه بار فقط یه بار ببینمت ،یه بار منو بغل کنی سیر سیر استشمامت کنم

یکی دوبار تو خواب یه آقایی دیدم شبیه عکس تو بود تا چند روز احساس آرامش می کردم انگار اونقدر سبک شده بودم که با یه نسیم کوچو لو تو هوا معلق بشم

اما وقتی پلاک و جنازه رو برامون آوردن دیگه بزرگ شده بودم هف هش سالم بود اون روزا عشق من این  شده بود بیام سر مزارت و باهات حرف بزنم 

امروز اما من بزرگ شدم و دارم با بچه و همسرم زندگی می کنم هر چند تو دلم خالی از توست باباجون اما بهت افتخار می کنم که نذاشتی میهنم دست بیگانه بیفته

درود بر روان پاکت که ناموس من و میهنم را با خون خود بیمه نمودی تو برای من زنده ای چون میهنم دست بیگانه نیست

هر چند بعضیا می گن ما مملکت رو خوردیم و بردیم و هر چی دلمون خواست کردیم می گن مگه چکار کردین که مثلا به شما یه سهمیه ی استخدامی می دن

می گن چرا شما سهمیه ی دانشگاه رفتن دارید

اما نمی گن شما چه گنج گرانبهایی از دست دادین نمی گن با هزاران هزار گنج این دنیایی نمی شه لذت آغوش گرم یه بابا رو بدست آورد

کی می دونه بابا جون 5 دقیقه کنار تو بودن برام با تمام مادیات این دنیا برابره

من  به هر مرتبه و مقام و موقعیت این دنیا برسم هنوز محتاج اون دست قشنگتم  که یه لحظه موهامو نوازش کنه

هر وقت دلم بگیره بیاد و از دلم درآره

چرا من تو عمرم نباید یه بار کلمه ی بابا رو بر زبان بیارم و یکی جواب بده بله عزیزم نازگلم

مگه تو نرفتی با دشمنای میهنم بجنگی حالا چرا هم میهنات زخم زبونم می زنن که مثلا یه سهمیه ی دانشگاه حقم نیست

خوب کاشکی تو زنده بودی سایه ت رو سرم بود مطمئن باش با پشتیبانی تو بهتر از این رشته ام هم قبول می شدم

اگه یکی از هم سنام بگه بابام چی و با با م فلان من دیگه اون روز افسرده ام اصلا نمی تونم از زبون هم سنام بشنوم که در باره ی باباشون حرف بزنن یهو گریه م می گیره

ای کاش شب دلم یه بار بابایی بشه /قول می دم حرف نزنم نگات کنم /فقط با نگام گاهی صدات کنم

می شینم هی تو دلم حرف می زنم می دونم می شنوی اونقد که دلم خالی بشه پشت سر هم تو دلم می گم بابا بابا بابا بابا اندازه ی تموم عمرم می گم بابا

تو رو خدا یه لحظه یــــــــــــــــــه ل. با    ب ب ب بـــــــــــــــــــــا ب ب بـــــــــــــــــــــــــــــــــــا ن ر و

یاران چه غریبانه رفتند از این خانه


یاد یاران یاد باد

                 

شهید دریاقلی سورانی






 متولدین دهه 60 هنوز هم برخی از داستان‌های کتاب‌های درسی خود را به خاطر دارند؛ داستان «دهقان فداکار» و از خودگذشتگی ریزعلی خواجوی در نجات سرنشینان قطار مسافری، داستان «تصمیم کبری»، داستان «خانواده آقای هاشمی»، داستان «کوکب خانم» و.... داستان‌هایی که رنگ و بوی ایرانی داشتند و هنوز هم با به میان آمدن نام آنها نوستالژی گذشته در ذهن‌ها زنده می‌شود. اما با گذشت زمان متولدین دهه 60...
ادامه نوشته

عاشورایی که قبل از محرم به پا شد +عکس



فرماندهی این عملیات به قرارگاه سیدالشهدا(ع)، یکی از قرارگاه های تابعه نیروی زمینی سپاه واگذار شد. در شب اول عملیات تپه شهید صدر، تخته سنگی و مقر فرماندهی دشمن به تصرف نیروهای خودی درآمد.


به گزارش فارس، عملیات کربلای دو در 10 شهریور 1365 در منطقه حاج عمران، با شرکت یک تیپ از لشکر 10 سیدالشهدا(ع)، تیپ 9 بدر، 12 قائم، 21 امام رضا، 105 قدس، 155 شهدا که در مجموع به استعداد 28 گردان از سپاه بود انجام شد.

هدف های عملیات عبارت بودند از: ترمیم خط پدافندی، خارج کردن عقبه خودی از دید و تیر دشمن و دستیابی به راهکارهای مناسب به منظور عمق دادن به منطقه برای عملیات بعدی.

نقشه عملیات کربلای دو


راوی: جعفر طهماسبی
ادامه نوشته

یادی از قهرمان ملی رئیسعلی دلواری



تاریخ ایرانی نوشت:


در روز ۱۲ شهریور ۱۲۹۴ رئیسعلی دلواری فرمانده نیروهای مقاومت تنگستان در برابر نیروهای انگلیسی به شهادت رسید.
    
تنگستان منطقه‌ای کوهستانی در جنوب شرقی بوشهر است‌ و از جنوب دشتستان بوشهر تا ساحل دریا امتداد دارد. شهرستان تنگستان شامل تنگستان شمالی به مرکزیت «اهرم» و تنگستان ساحلی به مرکزیت «دلوار» است‌. دلوار، زادگاه و محل فرمانروایی رئیسعلی دلواری است که در کشاکش جنگ اول جهانی و در حمله انگلیسی‌ها به بوشهر، رشادت بسیاری از خود نشان داد و به شهادت رسید.    

رئیسعلی دلواری در سال ۱۲۶۳ هجری شمسی برابر با ۱۸۸۱ میلادی در روستای دلوار از توابع تنگستان متولد شد. مادر رئیسعلی بنام شهین و پدرش زائیر محمد، کدخدای دلوار بود که بعد‌ها به «معین‌الاسلام» ملقب شد. با شروع نهضت مشروطیت، رئیسعلی در....

ادامه نوشته

فرماندهی لشکر محمد رسول الله در پاوه +عکس


«من هرگز اجازه نمی دهم صدای حاج همت در درونم گم شود. این سردار خیبر، قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است»

به گزارش فر نيوز - عکسی که می بینید، در شهر پاوه گرفته شده است و جماعتی از برادران کُرد را در حال گوش دادن به سخنان مسؤول روابط عمومی سپاه پاوه نشان می دهد.

به نقل از مشرق، ایشان  کسی نیست جز «برادر ابراهیم همت». سه سال بعد، این مسؤول روابط عمومی، در جایگاه فرماندهی لشکر 27 محمد رسول الله (صلوات الله علیه و آله) قرار گرفت  و نام و یادش در تاریخ این سرزمین برای ابد جاودانه شد.


و چه خوش نوشت آن سید شهیدان اهل قلم:


«من هرگز اجازه نمی دهم صدای حاج همت در درونم گم شود. این سردار خیبر، قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است»


« روحشان شاد و يادشان گرامي باد»

مهدی برای تشییع جنازه ی برادرش هم نیامد

  25 بهمن، سالروز شهادت سردار سرلشکر شهید مهدی باکری، فرمانده لشکر 31 عاشوراست؛ سرداری که به بسیجی بودنش افتخار می‌کرد. او علمدار سپاه اسلام بود که همانند علمدار قهرمان کربلا، حضرت اباالفضل العباس (ع‌) داغ برادر دید و سپس خود به شهادت رسید.

مهدی، افتخار خداوند  شد 

از سی ام فروردین 1339 تا 25 بهمن سال 1363 دوران مقدس و شگفتی بود که بار دیگر خداوند به یکی از بهترین بندگان خویش مباهات کند و برای چندمین بار، فرشتگان خویش را مورد خطاب قرار دهد که «انی اعلم ما لا تعلمون».

مهدی افتخار خداوند شد؛ بنده‌ای که فرشتگان را به حیرت واداشت.

او در یکی از نوشته‌هایش آورده بود: خدایا تو چقدر دوست‌داشتنی و پرستیدنی هستی، هیهات كه نفهمیدم. خون باید می‌شدی و در رگهایم جریان می‌یافتی تا همه سلولهایم هم یارب یارب می‌گفت.
مهدی پاک بود همچون آب و مهربان همانند نسیم. در هوای کمال می‌رویید. در فضای مسجد وقرآن قد می‌کشید.

ادامه نوشته

عملیات عاشورا

عملیات عاشورا

در قرارداد 1975 الجزایر، خط الراس ارتفاعات میمک به عنوان مرز ایران و عراق تعیین گردید. سپس کمیته های مشترک دو کشور برای تهیه اسناد لازم و میله گذاری مرز به گفتگو پرداختند. این گفتگوها که به کندی انجام می شد، تا آستانه وقوع انقلاب اسلامی به نتیجه تعیین کننده ای نرسید. در این میان، رژیم عراق که به تعیین قطعی مرزها تمایلی نشان نمی داد، با پیروزی انقلاب اسلامی زمینه را بر ملغی کردن قرارداد مذکور فراهم دید و در تاریخ 19/6/1359 به میمک حمله کرد و در تاریخ 21/6/1359 آن را اشغال کرد.

چهار ماه بعد (19/10/1359)، طی عملیات ضربت ذوالفقار، اگر چه دشمن از قلل میمک عقب رانده شد، لیکن شمال و غرب این منطقه همچنان تحت اشغال او بود. این وضعیت ادامه داشت تا این که عملیات عاشورا به منظور آزادسازی ارتفاعات شمال میمک و نیز دامنه غربی آن طراحی و به اجرا درآمد

 
  BLOGFA.COM