بلم ،شعر بسیار زیبای فریدون توللی،
بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلم
فـــــریــدون تــولـلـی
بلم ، آرام چون قویی سبک بار
به نرمی بر سر کارون همی رفت.
به نخلستان ساحل، قرص خورشید
زدامان افق ....
چو ایران نباشد تن من مباد ---فه رشه کلمه ای لکی به معنای پرتو-درخشش |
بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلم
فـــــریــدون تــولـلـی
بلم ، آرام چون قویی سبک بار
به نرمی بر سر کارون همی رفت.
به نخلستان ساحل، قرص خورشید
زدامان افق ....
فرشتگانِ شهر
شما چقدر خوبيد
شما چقدر پاکيد
فرشتگانِ شهريد
ستارگانِ خاکيد
هنوز خنده هاتان
به گوش باغ، جارى است
هنوز شهر ما با
صدايتان بهارى است
هنوز در دلِ شب
سوار اسبِ نوريد
هنوز از دهِ شب
هزار شهر دوريد
خوشا به حالتان، آه
که تا خدا پريديد
شما به قول قرآن
تمامتان شهيديد...
حرفهاى پرستو
پرستوى قشنگى باز ديروز
براى کودکان تعريف مى کرد
ميان کوچه غوغا بود وقتى
براى اين و آن تعريف مى کرد
غروبى ساده بود و خاله خورشيد
دوباره چادرى قرمز به سر داشت
پرستوى قشنگ قصه ما
تمام کوچه ها را زير پر داشت
به قول مرتضى همسايه ما
پرستو حرفهاى تازه اى داشت
صداى بال مى آمد دوباره
محله شوِِق بى اندازه اى داشت
پرستو گاه گاهى گريه مى آرد
مى آمد اشكهايش دانه دانه
صداى گريه ها درکوچه پيچيد
صداى گريه هايى کودکانه
تمام کوچه ما بوى گل داشت
محله عطر خوبِ جبهه مى داد
درون قابِ خيسِ چشمها باز
ابوذر بود و سلمان بود و مقداد
صداى پاى يك فرمانده آمد
مناجات شهيدى را شنيديم
پرستو از بهشتِ آسمان گفت
پريديم و پريديم و پريديم
به ياد روزهاى جنگ بوديم
به ياد حاج عمران، فاو، فكّه
دوباره آسمان چشمهامان
به ياد لاله ها مى آرد چِكّه
به ياد بچه هاى کوچه نور
آه تا آبادى باران پريدند
از اين دنياى بى دريا گذشتند
به اقيانوس آزادى رسيدند
حمیدرضا حامدی
اى خيال سبز خم، خفته در خمارى ات!
شد مسير سرخ عشق مست رهسپارى ات
باشتاب رفته اى، آتشين شهاب من
آن چنان که گم شده است ردّ خون جارى ات
دوست داشتم شبى هم رکاب مى شدیم
مهلتم ولى نداد خوى تك سوارى ات
تا هميشه خانه ات در ميان لاله هاست
غبطه مى خورم بر این حسن هم جوارى ات
در کنار پنجره، باز گرم گفت وگوست
با نگاه خيس من، عكس یادگارى ات
از زبان موج ها، قصّه ات شنيدنى است
در توان من که نيست شرح بى قرارى ات
از سروده هاى خویش غرِق در خجالتم
پس کجاست اى عزیز! دست هاى یارى ات؟
میرملاس نیوز:
(( سی آ و ))
از تاریکی موهایت که رد شدم
باریکه راه ابروانت را طی کردم
در تلالو مهتاب
تا دهان تاریکم را پرکنم
از یاقوت های انارستان حوالی چشمانت
که دیدم
از گردنه های ( طرهان )
مادیان هائی سپید
سبد سبد انار
به کهکشان می برند
از طعم انار گونه هایت پی بردم
که مو سم انار رسان
( سی آ و )
از ( سر آ و ) چشمان سیاه تو آب می برد
استاد هوشنگ رئوف

دو شعر از مرتضا خدایگان:
مرتضی خدایکان
پنج گِلَه دو گِلَه
1
خِرَه ماری زمین اِ دورِ چَمِت هُوَرِت ناسِه سیاتی قُورِ چمت
خدا دی تا قیامت دَس نِموری بسازی چی تِرِک اِ طورِ چَمِت
2
ای چَمَل تَه اِ کو آوردیه یَه؟ دل ای مَردِمتَه تا کو بردیه یه؟
اَرا هَر سِیلی صد گیُونَه مَسینی لوُی چَن لو حِساوِت کِردیَه یَه؟
۳
دلم ای جا کَنیر و پَل پَلِم کِرد اَرا یَه بوسی اَ لاتا شَلِم کِرد
..............
مهران غضنفری:
چوی شیطون پلکیانه سه نه هوسما
مری هم مه نهاتی بینه دسما
ارا رسقه قسم یه گل بوه جخت
چوی صوری ماینه ورپیری نفسما
*****
هاوار ای دس دل هفتا رنگ تو
ای ساز ناکوک بد آهنگ تو
تو بینه سه رژیم غاصب دل!
مه وه قلماسکی بامه جنگ تو
*****
شو ته ریک روژه موینیه خاو
همیشه زم توژه موینیه خاو
اخه کت کت بی و مه هر گـتا کرد
دلم هر شو گنوژه موینیه خاو
طعنه دامی آشنای، آوِتِنی آسون نیه
نانجیمتِر اژ یه دی ای کشورِ ایرون نیه
آشنا تیروننشینه، پویل پِرس و بیخیال
وِت ولاتی گَنتر اژ لکنیشنِ ویرون نیه
وژ لک و باوه لک و تمومِ اِژدادی لَکن
هویچکسی چن ای پیا، مویش وِلدَر و شیطون نیه
وِتمه بین، تجریش و جُردن، باخوحش و سینما
هُمردیفِ میرملاس و شیرز و هومیون نیه
مِ مزونم تخت و بخت و مال و پویل و هیکلت
چوین صفای گاشِمار و تنگِ شوهخون نیه
اسم و رسمِ دوسلِ سرمایهدارِ ناکسِت
خاکِ ژیرِ لنگکلاشِ مردمِ طریون نیه
دِتَلِ مِلّ گَرگَری، ناخن دریژِ سرپتی
نوکرِ شیرهژنِ فقیرِ رومشکون نیه
ئهژ شمیرون تا وَنک، عاشق تیرون جَم بکن
هیچکُم ئهر رسمِ وفا، فرهادِ کرماشون نیه
پارک شهر و شهربازی و جکوزی و سونا
چوینِ وهارِ خرمِ سوزِ ملهشونون نیه
لک و لر، شط زلالن، چوی سراوِ سیمره
آوِ دلیا وَ دَمِ سگ، لیخن و ویرون نیه
دنگ نکه بیدردِ نامرد، وژ فروشِ بیهُمال
هویچ ولاتی خاکِ پاکِ سلسله و دلفون نیه
«کرم» ئهر لیز هنر، ای بیخ بشیوی، هویچ نماو
نیشِ شعر و قلمِت، بی سر و بی سامون نیه
کرم دوستی
پینویسها:
آوتن: بازگو کردن/ نایون: نادان/ تیرون: تهران/ نانجیم: نانجیب/ اژداد: اجداد/ مویش ولدر: دو پهلو حرف زدن/ گاشمار: تنگه معروف بین طرهان و دلفان/ شوهخون: تنگه بین خرمآباد و الشتر/ لنگکلاش: لنگه کفش/ طریون: طرهان/ دتل: دختران/ ملگرگری: گردن بلورین/ دریژ:دراز/ شیرهژن: شیرزن/ رومشکون: رومشکان/ دلیا: دریا/ لیخن: گلآلود/ ویرون: ویران/ ملهشونون: گردنهی سرسبز و زیبای یافتهکوه/ لیز: مأوا/ بشیوی: خراب شود.
گلزار بهشت به چاپ رسانده است وی علاوه بر زبان لکی به کردی -فارسی و عربی نیز اشعاری دارد

وی علاقه ی وافری به شخصیت بزرگ مرد فرمانروایان ایرانی یعنی کریم خان زند لکستانی داشته از اینرو در اشعارش به توصیف وی و قدرت نمایی هایش پرداخته است
بخیشی از سروده های لکی ایشان:
لشکر آراستن کریم خان به جنگ کشور عراق و عثمانی
بنام خدای جهان آفرین
گیان فدا بکیم ، پی خاک و پی دین
گیان پی چیشن ایرانی خوار بو
خورد و خوراکم چوین ژهر مار بو
ایمسال کهنه چی فصل بهار هت وخت فراق چی وخت دیدار هت
سال کهنه گذشت و فصل بهار رسیدهنگامه ی دوری بگذشت و وقت دیدار فرا رسید
بار کردی سرمای سخت زمستان هاوا خوشگوار ئور قطره وار هت
سرمای سخت زمستان رخت بربست و هوای خوش و ابر قطره ریز امد
سیما برف و یخ کوان بی وه آو اژ شکاف کوه دنگ آبشار هت
برف و یخ کوهها آب شد و صدای آبشار از شکاف کوه به گوش می رسد
کیشیتی صحرا گیاه فرش نو رخت سوز ارای بید و چنار هت
صحرا فرش سبز و نو گسترد و برای بید و چنار لباس سبز رسید
قمری حیز گرتی نیشت ئو شاخ سرو شاقه شاق کوگ ای سر نسار هت
قمری پر گشود و بر شاخ سرو نشست صدای خوش کبک از کوه های جنوب به گوش رسید
نو عروس گل نقاو کردی چاک وه میل عاشق دل بی قرار هت
نو عروس گل نقاب از چهره برگشود و اوضاع بر وفق مراد عاشق بی قرار گردید
ای شوق دیدار گل و گلزاریل بلبل وه هوس با ناله زار هت
از شوق دیدن گل و گلزار بلبل هوسناک و نالان بدینجا رسید
گری بی وه جا ملوانی بط اژ گرمسیر قاز قطار قطار هت
تالاب محل شنای بط شد و از گرمسیر دسته ی غاز های وحشی سر رسیدند
دنیا رنگا رنگ کوه و در و دشت اژ ید قدرت پروردگار هت
دنیای رنگارنگ و کوه و در و دشت زیبا با دست توانمند پروردگار آراسته شد
اژ نسیم صبح وقت شفق دم نوگل و نسرین مشک و تاتار هت
از نسیم وزان هنگامه صبحدم بوی نوگل و نسرین و مشک بر مشام رسید
دنگ نی شوان صحرا نشین هت دنگ مهوشیل تلمیت سوار هت
نوای نی چوپان صحرا گرد به گوش آمد و سرو صدای نوعروسان مرکب سوار به گوش رسید
وخت تاو بازی نازک بدنیل وخت بن آیتن ار شاخ دار هت
هنگامه ی تاب بازی نازک بدنان و موقع طناب انداختن بر درختان برای تاب بازی رسید
شاعر: عزیز بیرانوند
هم دُم او ریخته هم یال او از صد و پنجا گذشته سال او
سر گران بر گردنش از لاغری او ز جان بیزار و جان از وی بری
داغها بر ران او از تاجران فسقل هر قافله بود از خران
می نهاد از لاغری او سست گام پوست بود و استخوانی والسلام
چند روزی در علفزاری چرید زان چریدن قدرتی او را رسید
مست شد ، مرعوب شد ،بیعار شد بد هوا ، بد عادت و بد کار شد
شیهه اندر شیهه می زد روز و شب زور شهوت کرد او را بی ادب
گوشها کرده قلم ، دم را علم وزنه های فعل را می زد به هم
گفت خان من کار او را ساختم ریسمان بر گردنش انداختم
از علفزاران کشان بردند دور تا به جای تنگ و تاریکی چو گور
اندر آن تاریک جا افسرد او چند روزی ماند و آخر مرد او
«فیلیا» نفس تو آن یابو بود بد هوا ، بد عادت و بد خو بود
لاغری بهتر بود از مستیش کاشکی هر گز نبودی هستیش
نفس را دیدی که با فرعون چه کرد گردنش را همچو آن یابو فشرد
عاقبت موسی به حکم داورش ریش او را کرد افسار خرش
قور سو نه لی هه ن گه دل مه کاوان ( qorsonali han ga dil makawan)
گوره ل پر قله مه بی شونی ده نگه ن (per qalama bi shoni dangin)
دل مه تلیشنه ی وه کوره ریکا ( dil matilěshini va kora rika)
وه زوینی وژ ، زوین زوین (va zuěně wězha zuěn zuěn)
چوی کشتی حورد بی مه چویچیم نه ی یک
choy kashtě hurd bě machoy chym na yak
هه نی مه مریم ( hani maměrym)
....
ناله مرگ ژه بن مزگ سو خانم ( nala marg zha ban mazg sukhanim)
چوینا لویله سگ ، بی یه سگی بو( Choyna loylih sag bi ya sagi b )
.....
« پابلو نرودا»
برگردان به فارسی:
گورستانهایی هستند که دلگیرند
گورهایی مالامال استخوان که صدایی از آنها بر نمی خیزد
قلب در میان معبری به پیش می رود،
در سیاهی اش ، سیاه ، سیاه
همچو کشتی شکسته ای در خویش فرو می رویم
هنگام مرگ،
....
مرگ در مغز استخوان
چون زوزه ایی است بی حضور سگ،
----------------------------------------------------------
i=اِ q=ق w=تلفظی چون واو عربی ě=ای y=ی
zh= ژ ŭ=او
معنای کلمات
هه ن =هستند * مه چویچیم = از هم می پاشیم
مه کاوان = می خراشند -ریش می نمایند * هه نی = هنگامی
قله مه = استخوان مزگ=مغز
بی شونه ی ده نگ= ساکت - بی صدا سوخان= استخوان
مه تلیشه نی =می شتابد لویله =زوزه
کوره ری = راهی تک نفره -راه باریکه
زوین = تاریک -ناتوان از دیدن
verê ta hûar nagêrtîma bêchiměn برخیز تا گرفتار گرمای خورشید نشده ایم برویم
pêriskeh par nagêrtîma bechimen تا شراره ای بر بال و پرمان نیفتاده برویم
vêlatê chen vêar azh pa pra bî طایفه رفتند پایاب عبور هر لحظه پر تر می شود
verê ta shař nagêrtimeh běchiměn برخیز تا گرفتار شر نشده ایم برویم
****
Vêharêm bî tû ă gowl,roitê roita بدون تو ای گل بهارم عریان، عریان است
Chamanzarê cham u del koŀsurita چمنزار چشم و دلم همه کاه و کلش است
Nachu !mêrdêm,banish ar sa xas dêl نرو !مردم،در سایه سار دل بنشین
Kê tanêa homdamê mê taq roita که تنها همدم من قرص صورت توست
راهنمای روش خواندن این رسم الخط:
ê=اِ û= واومعلوم î=ای ř=ر مشدد ŀ=ل بصورت رقیق
x=خ q=ق zh= ژ
|
|
BLOGFA.COM |
|