چو ایران نباشد تن من مباد ---فه رشه کلمه ای لکی به معنای پرتو-درخشش
 

عید مردیه ل (عید مردگان)در لکستان

‍ عید مردگان (علَفه) سُنت قدردانی از درگذشتگان 

نویسنده: مهدی زینی 

 

عصر یک روز پیش از شب عید را "علفه" می گویند که در این شب مراسمی مانند شب جمعه آخر سال برگزار میشود و در خور مردگان برایشان غذا و آنچه که در دنیا مورد علاقه آنها بوده میپزند و با توزیع خرما، شیرینی یا غذای گرم محلی برای مردگان خود طلب فاتحه می کنند و بر قبر آنان سبزه میگذارند که ‌نشان از قدرشناسی مردمان این سامان از اموات و گذشتگان خود دارد. پس از بازگشت از گورستان هر خانواده به یاد درگذشتگان خود حلوا می پزد و آن را بین همسایگان خیرات می کند. مرسوم است که هنگام طبخ حلوا به یاد هر یک از درگذشتگان مشتی آرد در روغن داغ ریخته و با ذکر نام او و قرائت صلوات و فاتحه برای آمرزش او دعا می کنند و در پایان مقداری برای گرا رادار اضافه میکنند گرا همان کسی است که اگر سهمیه‌ای نداشته باشد از خیرات مردگان بر میدارد و آنها را اذیت میکند مردم بر این باورند که مردگان چشم به راه خیرات هستند و در این زمان روحشان به دنیای مادی برمیگردند و بازماندگان خود را میبند و اگر برایشان خیرات بفرستند شاد و خوشحال میشوند و اگر خیرات نفرستند غمگین و نفرین کنان برمیگردند برای همین است که بعد از ذکر فاتحه میگویند"چیم خیرتو ئی دُما بو"(با دیده نیک به ما بنگرید)جمعه آخر سال در مناطق لک نشین به برات معروف است سنت علفه با ده روز آخر سال و اول سال نو (دو پنج روز) رابطه ای بسیار نزدیک دارد، پنج روز آخر سال، پنجه کوچک و پنجه آغاز سال نو، همانی است که در کبیسه محاسبه می شود و در حقیقت علفه، در پنجه کوچک پایان سال اجرا می شود،به زبان زرتشتیان در ده روز فروردیان یا فروردینگان بهشتیان و نیز دوزخیان به گیتی می آیند، بهشتیان شادان و دوزخیان ترسان از بیم بازگشت در خانه های خود و نزد بازماندگان خود می مانند. از این رو، برای شادی روان آنان نیایش و آیین ویژه ای برگزار می شود،حسن خنجی در کتاب تاریخ ایران صفحه‌ی 70 می‌نویسد. در یکی از آخرین روزهای اسفندماه (ماهِ مقدس) برای استقبال از فره ورها مراسم باشکوهی توسط مردم  با افروختن آتش در آن شب بر فرازبلندی ها به قصد روشن نگاه داشن سطح زمین همراه بود (اکنون چارشنبهِ سهران) سپس درروز سیزده فروردین برای بدرقۀ فره ورها به دشتها می رفتند و جشن برپا می کردند.

#مهدی_زینی #علفه #درگذشتگان
#عید #قوم_لک #لکستان #مور #هوره

گفتگو با اسد الله آزادبخت

 

چندی است جناب اسدالله آزادبخت سکاندار ریاست ارشاد کامیاران است . اسد از افرادی است که سخت پایبند به نگاهداشت فرهنگ مادری است. در شهری که کوچکترین خبر بر بنر و بیلبوردها ی بزرگ در گوشه و کنار شهر نقش می بندد اما رفتن اسد به دیار کامیاران ، با سکوت همراه بود و تنها خبرهای کوتاه معدود سایت ها منعکس کننده ی آن بود مدتها بود می خواتسیم در موردش بنگاریم اما شوربختانه مشکلات بلاگفا این اجازه را نداد اکنون گفتگوی(وت و وه ش) اسد با« سایت شاهو خبر »را فرصتی پنداشتیم تا یادی بکنیم از این همتبار ارجمندمان و  نقش برجسته اشان در فرهنگ و زبان مادری امان رابه خاطر بیاوریم

اسدالله آزادبخت

شاهو خبر:دلایل عدیده ایی برای تعطیلی انجمن ها وجود دارد، از جمله بها ندادن به هنر و هنرمند است و ازهمه مهم تر نبود اعتبارات کافی برای کار در این وادی.آشتی دادن هنرمندان با بی مهری هایی که به آنان در گذشته شده کاری سخت اما دست یافتنی است که امیدوارم به مشت آید.

به گزارش شاهو خبر، در غروب پاییزی کامیاران، میهمانان جشنواره منطقه شعر کوردی "پرژه" تک به تک یا گروهی به فرهنگسرای ارشاد می آمدند تا چند شب و روز را در این شهر شناخته شده و ناشناخته بگذرانند و در جشنواره ایی که بعد از سالها شاعران کورد را با هر سبک و قالبی و با هر نوع تفکر و اندیشه ایی به دور هم جمع می نمود شرکت نمایند. با ورود شاعران منتخب شهر کوهدشت و گروه موسیقی که از این شهر که در لرستان لهجه لکی را به خوبی از گزند روزگاران حفظ نموده اند، اتاق های مهمانسرای فرهنگسرا جنب و جوشی به خود گرفته بود و در این میان حضور شاعر لکی سرا "اسدالله آزادبخت" خود غنیمتی بود و نعمتی؛ چرا که وی هم موسیقی لکی ولری را می شناسد و هم سال های مدیدی است که در خدمت شعر لکی در لرستان بوده و اشعار وی از چنان استواری و موسیقی لبریز است که تو گویی بلوط های کوهپایه های اطراف کوهدشت را به ساز و آوازی میهمان است...، وحال روزگار چرخنده بعد از 3 سال دوباره اسدالله آزادبخت را به شهر کامیاران گسیل داشته و این بار نه در کسوت شاعری میهمان، که خود میزبان شده، ریاست اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی این شهر را بر عهده دارد؛ گرچه انتخاب وی از سوی مدیرکل استان به عنوان رئیس ارشاد کامیاران مخالفت های زیادی را به دنبال داشت، اما برعکس نظر ودیدگاه مسئولین و سیاسیون، بیشتر هنرمندان از این انتخاب زیرکانه خرسندند، زیرا بالاخره کرسی ریاست اداره فرهنگ و ارشاد به کسی سپرده شد که خود از جنس هنر، فرهنگ و ارشاد است و می دانست "هنر برتر از گوهر آمد پدید" و می داند که "هنرمند هر جا رود قدر بیند و بر صدر نشیند" و خواهد دانست که " این شهر بدون هنرمندان، نویسندگان و دلسوختگان فرهنگی، برهوتی بیش نخواهد بود". برای آشنایی بیشتر با این فرهیخته دیار کوهدشت، گفت و گویی با وی انجام داده ایم که می آید:

شاهو خبر: "اسدالله آزادبخت" در دیار لکستان و لرستان، نامِ آشنایی است و چندین سال است که در کُردستان نیز رنگ و بوی شعر شما را مردمان این دیار حس می کنند، اما به مانند همه گفت و گوها تقاضا داریم خود را برای کاربران و خوانندگان ما معرفی نمایید؟

آزادبخت: درلابه لای درختان بلوط زاگرس و در سایه سار دیوارهای کاه گلی شهر کوهدشت به دنیا آمدم؛ درآن دوران اطراف شهر را درختان بلوط فراگرفته و کوهدشت به قدری کوچک بود که همه همدیگر را می شناختند، بدین گونه و در چنین فضایی بزرگ شدن را پابه پای کودکیم همراه شدم. پدرم از جمله هنرمندان شهر بود و الحان زیبا و نیکویی داشت؛ در آوان کودکی با موسیقی آشنا شدم و حس هنر مرا به وادی فرهنگ و هنر کشانید.

شاهو خبر: ظاهرا همراه تجربه و یادگیری هنر، با شروع جنگ تحمیلی تحصیل و تجربه را رها کرده و به دفاع از وطن برخاسته ای؟

آزادبخت: هنر روح را تلطیف کرده و انواع حس ها را در وجود زنده داشته، جلا بخشیده و مانند عارفی به پیش می کشد، از وادی هنر به صفای دفاع از وطن کشیده شدم و با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه شدم؛ در عملیات های فراوانی حضور داشتم و تجارب جنگی را نیز به خوبی هنر فرا گرفتم به گونه ایی که مفتخر شده و در عملیاتی برون مرزی شرکت داشتم؛

شاهو خبر: در طی مدتی که در جبهه های دفاع بر علیه بعثیون حضور داشتی قطعا زخم هایی برداشته ایی.

آزادبخت: از افتخاراتی که در دفاع از کیان اسلامی به دست آورده ام مجروحیت در 3 عملیات است و به جانبازی برای اسلام و میهن نائل شدم. هنوز شَکَر دفاع از ایران اسلامی را با مجروحیتم حس می کنم و به آن دلخوشم.

شاهو خبر: بعد از پایان جنگ تحمیلی آیا تحصیلات خود را ادامه دادی؟

آزادبخت: با پایان دفاع مقدس وارد تربیت معلم شده و در رشته مورد علاقه ام به تحصیل ادامه دادم، ادبیات را دوست داشتم و به آن عشق می ورزیدم، شعر را تجربه کرده و سرایش آن را الهامی آسمانی می دانستم و تا به امروز این الهام را به همراه دارم؛ سال ها در روستاهای دور و نزدیک آموختم و آموزش دادم و با مردمان دیارم زیستم که کنون را به گذشته پیوند داده و آینده را بسرایم.

شاهو خبر: در مدت حضورتان به عنوان معلم در روستاهای زاگرس، آیا کار علمی یا عملی نیز انجام دادید؟

آزادبخت: فرهنگ مجموعه ای از آداب و رسوم هر منطقه و ملتی است که از اخلاق گرفته تا علم را تحت تاثیر خود قرار می دهد، من نیز به فرهنگ عشق می ورزیدم و به تحقیق و تفحص درباره مسائل بومی، فرهنگ شناسی و فرهنگ شناختی، سرگذشت بزرگان منطقه و... پرداختم که ماحصل آن چندین مجموعه است که تاکنون به علت های مختلفی نتوانسته ام به طبع برسانم.

شاهو خبر: از همان ابتدای سرایش شعر در محافل شعری نام آشنایی برای دوستداران شعر لکی بوده اید، شعر را چگونه هنری یافتید؟

آزادبخت: شعر را برای مردمانم می سرودم و دوست داشتم که این سرایش را تقدیمشان دارم، به خصوص به زبان مادری شعر سرودن جهانی از درون را همراه چشمانت به چرخش در می آورد تا تجربه را دوچندان تجربه نمایی، رنگ ها را در کلمات بیابی و ریتم را به ساز کلمات بسپاری...؛برای مطرح شدن کارهایم زحمات فراوانی کشیدم، لذا در برنامه های مختلفی اعم از رادیو وتلویزیون، همایش و جشنواره ها و... به عنوان مفسر، محقق،شاعر و پژوهشگر حضور می یافتم و حاصل کارم را تقدیم می نمودم.

شاهو خبر: در جشنواره های شعر قطعا حضور فعالی داشته اید؟

آزادبخت: همان گونه که گفتم به شعر عشق می ورزیدم و با لهجه "لکی" شعر می سرودم، در جشنواره های زیادی شرکت جستم و مقام و منزلت فراوانی کسب نمودم و در واقع بر اساس همین هنر خدادادی مرهون محبت های مسئولین فرهنگ وارشادکردستان قرار گرفته و به خدمت در این نهاد مفتخر شدم.

شاهو خبر: آیا برای کار در عرصه فرهنگ و ارشاد و به خصوص خدمت در شهری چون کامیاران اهدافی از قبل داشته ایی؟

آزادبخت: شهر کامیاران برای من نوستالژی درونی است، زیرا اولین حضورم در عرصه شعر کردستان و شناخت بزرگان ادبیات و شعر کوردی از همین شهر و با جشنواره پرژه شروع شد، کامیاران دارای پتانسیل فرهنگی و ادبی است که اگر به آن بها داده شود در آتیه بزرگانی را به شعر و ادبیات امروز تقدیم خواهد نمود؛ در تمام سالیان تحقیقم سرچشمه ایی گمشده مرا به خود فرا می خواند که همیشه به سرابی ختم می شد، اما با حضور در کردستان این سرچشمه را یافتم و به حقیقت این گفته مقام معظم رهبری رسیدم که فرمودند"کردستان یک استان فرهنگی است".

شاهو خبر:این سرچشمه ایی که یافته اید تاثیرات خود را بروز داده است؟

آزادبخت: احساسم براین بود که اگر با ادبیات کردستان بیشتر آشنا شوم و ادیبان کُرد را بشناسم و در خدمت این دو طیف باشم می توانم داشته هایم را پربارتر نمایم، زیرا علاقه وافری به فرهنگ و هنر کردستان دارم و خویش را تافته ایی جدا می دانستم که به بافته خود رسیده ام.

شاهو خبر: اینک که رئیس اداره فرهنگ و ارشاد کامیاران هستید رابطه تان با هنرمندان و ادیبان این شهر چگونه است؟

آزادبخت: ارتباط صمیمی دیروز حال به گُل نشسته و روابط بسیار گرم و تنگاتنگی با همه هنرمندان از تمام طیف ها دارم، به دور از هرگونه تکلف با هنرمندان، شعرا و نویسندگان کار می کنم و ماحصل این ارتباطات بازگشایی انجمن های تابعه اداره ارشاد بعد از سال ها تعطیلی است، به گونه ایی که فرهنگسرای ارشاد دوباره رنگ هنر را به خود می بیند.

شاهو خبر: دلایل فراوانی باعث به تعطیلی کشاندن انجمن های شهر کامیاران شد، امیدواری که دوباره ارمغان همان تنگناها تعطیلی نباشد؟

آزادبخت:دلایل عدیده ایی برای تعطیلی انجمن ها وجود دارد، از جمله بها ندادن به هنر و هنرمند است و ازهمه مهم تر نبود اعتبارات کافی برای کار در این وادی. همچنین ظاهرا در شهر کامیاران مسئولین نهادها و ادارات کمترین رابطه را با این افراد دارند، درحالی که هنرمند باید در صدر نشیند و مورد دلجویی و موافقت قرار گیرد. آشتی دادن هنرمندان با بی مهری هایی که به آنان در گذشته شده کاری سخت اما دست یافتنی است که امیدوارم به مشت آید.

شاهو خبر: برای سروسامان دادن به وضع فرهنگ و هنر چه برنامه هایی در نظر دارید؟

آزادبخت: تا به حال چندین جلسه با اعضای انجمن های مختلف برگزار شده و مدیر کل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی برنامه ها و نگاه ویژه ایی برای کامیاران دارد، در صورت تامین شدن اعتبارات لازم ، همدلی و همکاری همه هنرمندان و نویسندگان شهر در آتیه نزدیک همایش ها، جشنواره ها و... استانی و منطقه ایی بسیاری را در کامیاران شاهد خواهیم بود.

شاهو خبر:آیا جشنواره خاصی در نظر دارید که برگزار شود؟

آزادبخت: در ابتدا سعی مجموعه اداره فرهنگ و ارشاد کامیاران بر این است که دومین جشنواره شعر کوردی"پرژه" را برگزار نماییم، جشنواره هایی در زمینه معرفی موسیقی محلی و بومی کامیاران برگزار خواهد شدو برنامه ریزی شده است که جشنواره عکس آیینی دوباره برگزار شده و نیز هر پیشنهادی که انجمن ها داشته باشند را به سرانجام برسانیم.

شاهو خبر: در پاسخ به پرسش پایانی بگویید که تاچه اندازه به مطالبات هنرمندان بها خواهید داد؟

آزادبخت: هنرمندان و نویسندگان مطالبات به حقی دارند که باید در خور شان و شخصیت این افراد برآورده گردد؛ بها دادن به آثار این عزیزان سرلوحه کارها و امور ماست و برای معرفی خود و اثرهایشان با تمام توان در خدمت آنان هستیم. امیدوارم صرفا تاثیرپذیر نباشیم و تاثیر گذاری را نیز تجربه نماییم.

شاهو خبر: با تشکر که وقت خود را در اختیار سایت تحلیلی خبری شاهو خبر نهادید.

گفت وگو: احمدفاتحی

 

رمزگشایی  یکی از نگاره های میرملاس


بیبفردین صحرایی: چکیده:  سرزمین ایران به دلیل قدمت و پیشینه‌‌ی تاریخی و باستانی آن و نیز واقع شدن در منطقه‌ای مهم و حیاتی در جهان که محل تلقی اقوام، فرهنگ‌ها، مذاهب و مردمان مختلفی بوده و چون سکونت‌گاه نژادهای متفاوتی بوده است، همواره در ادوار تاریخی و پیشاتاریخی از اهمیت بسیاری برخوردار بوده است. گواه این ادعا وجود آثار باستانی مربوط به ادوار تاریخی و حتا ماقبل تاریخ است که در جای جای این سرزمین نشان از دیرینگی و قدمت مردمان این سرزمین دارد. رنگین نگاره‌ها یا سنگ‌نگاره‌های واقع در سرزمین لرستان به‌ویژه غارهای میر ملاس، هومیان و دوشه در کوهدشت از ارزشمندترین و گرانبهاترین آثار مربوط به دوران نوسنگی است که همتای غارهای معروف آلتامیرا در اسپانیا و لاسکوو کرکس فرانسه است. بر پهنه‌ی دیواره‌های غار میرملاس نقوش بسیار متوعی از انسان و حیوانات و نبرد انسان با طبیعت دیده می‌شود،که به خوبی جنبه‌های نمادین و سمبلیک آن‌ها نمایان است. اما یکی از نقوشی که تاکنون ناشناخته و رازآمیز باقی مانده نقش عکس فوق‌الذکر است ...

ادامه نوشته

هوره نجوای بشر در گلوی زمان

عبدالعلی میرزانیا: آنگاه  که با گذشتن روز و شب های نخستین، آرام آرام طعم هجران دوست را می چشید با کدامین مویه باید به یاد یارو دیار خود دل، راتسلی می داد؟

او از عالمی می آمدکه پراز خسروانی های الهی بود از هر گوشه ترنم شاخه های طوبی را به گوش هوش می بلعید . او از عالم خسروانی های چنگ حضرت دوست، اینک کور سوئی از آن همه لحن ونغمه را به یاد داشت وهمین خاطرات برای او همه چیز بود و تبعید گاهش را گاه سبز و قابل تحمل می کرد.  aبانگ گردش های چرخ است این که خلق   می سرایند ش به تنبور و به حلق
در بهشت آن لحن ها بشنوده ایم             ما  همه  اجزای آدم  بوده ایم
و امروز من فرزند او هنوز تبعیدی سرای تاابد نفرینی....

ادامه نوشته

شاکه و مسور

                                            شاکه و مسور(۱)

در میان مردم لکستان (و شاید برخی جاهای دیگر که من نمی دانم)

هرگاه دونفر چنان با هم دوست باشند که همیشه همراه و همدم هم

 باشند و از هم جدا نباشند آنها را شاکه و مسور می گویند و اما

شاکه و مسور که بوده اند؟

روزی بود و روزگاری در زمانهای گذشته که سرزمین زاگرس همه با همدیگه آشنا بودند و اگه شاعری و سالکی و دلقکی بود مال همه بود اگه نان بلوطی بود و یا ترخینه ای همه باهم می خوردند حالا چه به زبان لکی یا کردی یا لری حرف می زدند فرقی نداشت دختر لر عروس لکها بود و مادر لک کردو لر خواهر زاده ی لک و کرد نوه لک بوداما بابا همیشه لک بودزاگرس هم همیشه سربلند.در این دیار باصفا و وفا روزی «شاکه» برای تهیه مایحتاج زندگی راهی شهر شد.شاکه مردی بود تهیدست و فقیر یا به قول خودمان «ژار»موی سرش ریخته بود و بی بهره از ثروت و مکنت.اما سر ی پر شور و دلی لبریز از احساس داشت در سخنوری توانا و در شاعری چیره بود.از مادر پیرش خداحافظی نمود و و باکاروان راهی سفر شد.پس از طی سفری رنجبار کاروان به شهر می رسد و شب را در انجا بیتوته می کند هر کسی در جایی سکنا می گزیند اما شاکه ی تهیدست و بی کس جایی جز گوشه ی یک ایوان بزرگ و آباد را بر می گزیند و در آنجا با «هورَ»و «جل» الاغش خود را از گزند سرما می پوشاند.غافل از آنکه این عمارت خان منصور خان و فرمانروای این دیار است.

شب هنگام است که خان از ایوان بیرون می زند و به بیرون نظری می افکند همه جا را لایه ای از برف پوشانده است . خان که سخنوری چیره و ادیب بزرگ است با خود می گوید:

 شکرانه م پیت بو کس سر مزانو

سپاسم به درگاهت ای آنکه هیچ کس از راز تو آگاه نیست

شاکه در گوشه ی ایوان این سخن را می شنود در حالیکه از سرما بر خود می پیچد به سخن می آید و می گوید:

سفید برگ له روی سرزمین شانو

 ای آنکه بر تن سرزمین لباسی سپید پوشانده ای

پاسی از شب گذشته دوباره خان منصور برای تنفسی به بیرون می رودبارانی در حال باریدن است باز زمزمه می کند:

شکرانه م پیت بو بوینای بان سر

ستایشت می کنم ای بینا و بصیری که بالاترو برتر  از هر چیزی

و شاکه نیز در جواب می گوید:

حویرده گلالان آو گرتنه ی ور

جویبارانی کوچک لبریز از آب، جاری شده اند

خان وقعی نمی نهد و به اندرون می رود و به خواب خوش فرو می رودسپیده دم است که از خواب بیدار  می شود و به بیرون می رود آسمان صاف و همه جا یخ بسته و بلورین شده است و به قول ما ،لکها ،سایقه  شده است .خان به سخن می آید و می گوید:

شکرانه م پیت بو سایقه بربر

ستایش مخصوص توست ای آنکه صاحب این انجماد و سرما هستی

 

و شاکه با حالتی لرزان می گوید:

سراو سرزمین کردیه نقره و زر

ای آنکه سرچشمه ها و سرزمین را بسان نقره و طلا منجمد نموده ای(نقره استعاره از یخ و زر  استعاره از بلور یخی که آفتاب بر آن تابیده و به رنگ زرد است )

خان منصور از این سخنوری و حاضر جوابی به وجد می آید و عنان بی تفاوتی فرو می گذارد و کسی را می فرستد تا این مرد را به اندرون دعوت کند.مدتی بعد شاکه به حضور می رسد و خویشتن را معرفی می کند و هدف از سفر ار می گوید . خان منصور یا خانه یا مسور از او می خواهد در کنارش بماند و با او هم نشین شود تا همه امکانات را در اختیارش بگذارد و تامینش کند اما شاکه ماجرای مادر پیر را بازگو می کند و چشم انتظاری برای بازگشت فرزند .

خان دستور می دهد انبانش را از کالای مورد نیاز پر کنند و هر چه می خواهد به او بدهند اما از او می خواهد مادرش را نیز همراه آورد و نزد خان برگردد . شاکه به دیار خود بر می گرد و احوال خود را برای مادر بازگو می کند و پس از راضی نمودن ماد ربه دیار خان بر می گردد  و دوستی عمیق و همیشگی با خان را آغاز می کند.از آن روز به بعد دوستی اینها افسانه می شود و حتی لحظه ای از هم جدا نمی شوند و خاص و عام از دوستی اشان می گویند و تا کنون که در میان مردم لکستان و زاگرس نشینان هرگاه دو نفر بسیار با هم دوست باشند آنها را شاکه و مسور خطاب می کنند.

خان برای شاکه زن می گیرد و او را سرو سامان می دهد

اما سفری طولانی پیش می آید که این دو دوست بدور از خانواده به این مسافرت می روند. پس از چند ماه که آهنگ آمدن به خانه و دیار می کنند خان پیشنهاد می کند که پنهانی و در تاریکی شب به خانه برگردند و بطور ناشناس همسرانشان را آزمایش کنند تا به وفادراریشان پی ببرند....

ادامه دارد

 

 

 
  BLOGFA.COM