طوایف طرهان، سلسله و دلفان:  رئیس ایل حسنوند:اولاد خدایی هستند. اولاد خدایی زیاد شده‌اند و چون از یک پدر هستند له له ( مادر مادر ) حساب می‌شوند یعنی فرخ جان و جان سلطان. الان آدم معروف فرخ جان‌ها صیدوالی خان و مهدی خان هستند. آدم معروف جان‌سلطان‌ها حاجی غلام و نصرت نوه‌ی سرهنگ است. ایل آن‌ها چند تیره بزرگ به شرح زیر دارد:

۱-کاکاوند ۲- اسکندر ۳- بسام ۴- دولتشاه ۵- سالار ۶- باباحسین ۷- جان مرد ۸- قلندر حبش[قله‌نرشی] ۹- سویزکه ۱۰- سبزوار ۱۱- کرزه‌ای ۱۲- تیفن[تیخن) و مجموعاً با قیطل و الوار در حدود ۸۰۰۰ خانوار می‌شوند. ....

ایل فلکالدین: تیره‌ای از سلسله هستند. تیره شمارشان این است: ۱- محمدمیرزا در حدود ۱۶۰۰ خانوار ۲- عبدحسین ۵۰۰ خانوار ۳- علی میرزا ۱۵۰ خانوار ۴- بوردی ۹۰ خانوار ۵- سمندکو داراب ۱۵۰ خانوار ۶- دینکه محله ۱۵۰ خانوار ۷- قلندر ۱۵۰ خانوار ۸- برخوردار ۹۰ خانوار ۹- موسیوند ۷۰ خانوار.

در حال حاضر رئیس معروفی ندارند.

در لرستان مردم طوایف بیرانوند، حسنوند، کولیوند، یوسف‌وند، کرمعلی، فلک‌الدین و دلفان لکی صحبت می‌کنند. مردم پیش‌کوه لرستان و هم‌چنین مردم بالا گریوه، هرو، خرم‌آباد و حومه آن، چگنی و طوایف مختلف طرهان لر زبان هستند ولی غضنفری‌ها غیر از سوری و امرایی، کوشکی و ضرونی لک زبان هستند. و نیز در طرهان گراوندها، آدینه‌وندها، کونانی، نورعلی‌ها و آزادبخت به این زبان صحبت می‌کنند. فامیل غضنفری‌ها همه وقت حکومت طرهان و کلیهُ سلسله و دلفان را داشته‌اند.

پیش از روی کار آمدن پهلوی و در روزهایی که قدرتی در کار نبود نظرعلی خان امیراشرف اردویی جمع‌آوری کرد و مانند گذشته به الشتر آمد تا با خوانین سلسله و دلفان بیعتی کند و وحدتی برقرار سازد ولی میربگ‌ها به ریاست تهماسب‌خان و کاکاوندها به ریاست باقرخان اعظم‌السلطنه مشهور به خان لره نیرویی بسیج کردند و با آن‌که تعدادی از سلسله و دلفان هم با نظرعلی خان بودند ولی در زد و خوردی که درگرفت نظرعلی خان شکست خورد و پسرش علی‌محمدخان از [ناحیه] پا زخم برداشت که هنوز هم بر اثر آن می‌لنگد. مادیان نظرعلی‌خان کشته شد و خود او هم اسیر دشمنان گشت و نفوذ خود را در آن منطقه از دست داد ولی با ورود قشون پهلوی به لرستان بار دیگر غضنفری‌ها اقتداری پیدا کردند. دو سه سالی امان‌الله‌خان غضنفری به سمت بخشدار سلسله منصوب و در شهریور ۱۳۲۰ هم بخشدار موقتی دلفان شد. بعد از امان‌الله خان علی‌محمدخان برای مدت شش ماه بخشدار موقتی دلفان شد و امروز که این تاریخچه را عرض می‌کنم علی‌محمد خان وکیل مجلس شورای ملی و امان‌الله خان هم یک سال پیش از دنیا رفته است. به طوری‌که شایع است و می‌گویند او را به تحریک علی‌محمد خان دواخور کرده‌اند. و بعضی هم می‌گویند که او از غصه و از این‌که اولیای امور خدمات چند ساله‌اش را در نظر نگرفته بوده‌اند با تریاک خودکشی کرده است. العلم عندالله.

دشمنی و نفاق و دو دستگی بین غضنفری‌ها از برخوردارخان شروع شد. مدتی پسران فتح‌الله‌خان سرتیپ که باقرخان و قاسم‌خان باشند حکومت کردند و در سلسله و دلفان همیشه دو دستگی وجود داشت و آن هم بر سر این دو نفر. پسران برخوردارخان طرف باقرخان بودند و نامدارخان برادرزاده فتح‌الله‌خان طرف قاسم را داشت. باقرخان به علت عیبی که در بینی داشت و زبانش هم گنگ بود کنار زده شد. نظرعلی‌خان جانب قاسم‌خان را گرفت و از بخت بلندی که داشت در هر جنگی فتح با نظرعلی‌خان بود. یک‌بار در الشتر، حاجی عالی‌خان سگوند سواری به کمک قاسم‌خان فرستاد و در زد و خوردی که درگرفت چهار اسب زیر پای نظرعلی‌خان کشته شد. در این زمان حاجی عالی‌خان پیشکار لرستان بود و خواهر قاسم‌خان هم عروس حاجی عالی‌خان بود، نظرعلی‌خان به جانب کرمانشاه و به میان ایل کلهر رفت. از جانب قاسم‌خان نامدارخان پدر امان‌الله‌خان نایب‌الحکومه طرهان بود و دختر قاسم خان را هم در ازدواج خود داشت و خود او نیز خیلی شجاع بود.

نظرعلی‌خان از حدود کلهر و هلیلان به قشون نامدارخان شبیخون زد و او را کشت و خود در طرهان حکم‌فرما شد. در پاییز که قاسم خان با طوایف سلسله و دلفان به گرمسیر آمد به امر حکومت و دستور حاجی عالی‌خان سگوند نظرعلی‌خان را بعد از خون‌ریزی زیاد بیرون کردند و او هم به طرف والی پشت‌کوه رفت و از او کمک خواست و با تقویتی که والی از او به عمل آورد بهار برگشت و قاسم‌خان را بیرون کرد و باید گفت که در طرهان همیشه وضع به این طریق بوده و مردم طرهان هم همواره دو دسته بوده‌اند. هر وقت قاسم‌خان فرار می‌کرد دسته خودش همراهش بود و نظرعلی‌خان هم به همین طریق و هم اکنون نیز این دودستگی وجود دارد.

هنگامی‌که ناصرالدین شاه کشته شد قاسم‌خان در طرهان بود و حکومت آن‌جا را داشت و ما که تازه با خوانین سگوند رحیم‌خانی دشمن شده بودیم همراه آقارضاخان و کاظم‌خان با مهرعلی‌خان سرتیپ بند و بست نمودیم و دو وصلت کردیم و با والی پشت‌کوه هم دشمن بودیم و از ملک ماژین کوچ کردیم و آمدیم به جایدر و نزدیکی‌های طرهان و با قاسم‌خان همدست شدیم.

نظام‌السلطنه بزرگ مافی حاکم لرستان شد و با سعدالملک برادرش و مجیرالسلطنه برادرزاده‌اش همراه قاسم‌خان و میرصیدمحمد‌خان برادر بنده به شهر آمدند. نظام‌السلطنه به تحریک فاضل‌خان و حسن‌خان سگوند رحیم‌خانی که پیشکار شده بودند قاسم‌خان و میرصیدمحمدخان را زندانی کرد و خواست که هر دو را به تهران بفرستد و نظرعلی‌خان را نیز جانشینی قاسم‌خان حاکم طرهان کرد. ما هم از جایدر کوچ کردیم و آمدیم میان طایفه‌ی جودکی. بنده که میرزا محمد باشم آمدم به خانه مهرعلی‌خان سرتیپ و آقارضاخان و کاظم‌خان و همه خوانین سگوند غیر از فاضل‌خان و حسن‌خان یک جهت همراه مهرعلی‌خان و آقارضاخان بودند هم‌چنین همه‌ی طایفه بیرانوند. هر چه خواستیم با خواهش و تمنا و با دادن رشوه قاسم‌خان و برادرم را مرخص کنند زیر بار نرفتند و چون هیچ قدمی در این راه ثمربخش نبود شروع کردیم به بیعت لری با طوایف بیرانوند و بالاگریوه. در این موقع خبر رسید که نظام‌السلطنه برادرزاده‌اش مجیرالسلطنه را حاکم نموده است و نامبرده هم قصد دارد به طرف زاغه حرکت کند و ما هم قرار بر این گذاشتیم که همگی با سوار زیادی به استقبال او برویم و میهمانش کنیم و تقدیمی هم بدهیم بلکه حبسی‌ها را مرخص کند. امیرمفخم بختیاری با یک صد سوار همراه او بود و روز موعود دیدیم که از پیش فرستاده‌اند صیدمهدی‌خان حسنوند و فاضل‌خان سگوند با سوار زیادی آمده‌اند که با کمک آن‌ها زندانی‌ها را تا بروجرد برسانند و از آن‌جا هم به وسیله معتمد حضوری که از تهران آمده است به پایتخت ببرند. وقتی که پشت تنگ زاهد شیر با آنان مواجه شدیم دیدیم که خوانین زندانی را از پشت و پایشان را زیر شکم اسب بسته‌اند و در میان سواران بختیاری حرکت می‌دهند. ما هم همراه آنان آمدیم تا جایی که خانه آقارضا خان بود و در آن‌جا تقاضا کردیم پیاده شوند که پذیرایی کنیم ولی از ترس قبول نکردند. وقتی کار به این‌جا کشید به آنان گفتیم حالا که ما را خدمت‌گزار نمی‌دانید حبسی‌ها را پس بدهید ببریم تا بتوانید حرکت کنید و تأکید کردیم که تا یک نفر از ما زنده باشد نخواهیم گذاشت این دو نفر را همراه ببرند. در همین زمان هم از هر طرف سوار و پیاده جمع می‌شد و بیرانوندها نیز به کمک ما رسیدند و چون دیدند که علاج پذیر نیست صیدمهدی‌خان حسنوند و محمدرحیم‌خان و عبا‌س‌علی‌خان بیرانوند را نزد مهرعلی‌خان سرتیپ و آقارضاخان واسطه نمودند و گفتند ما را بد نام نکنید که فردا بگویند حبسی‌ها را با زور از ما گرفته‌اند ما قول می‌دهیم که آن‌ها را در زاغه مرخص کنیم. در برابر این پیشنهاد به آنان گفتیم که به قول و قرار شما اعتماد نداریم مگر این‌که معتمد حضور و صیدمهدی‌خان و یکی از خانواده‌های بختیاری را نزد ما گرو بگذارید تا بگذاریم به طرف زاغه حرکت کنید. سرانجام پنج نفر را به عنوان گرو نزد ما گذاشتند و راه افتادند ولی ما نهار نخورده محرمانه دویست سوار پشت گروگان‌ها فرستادیم تا شب اطراف اردو را محاصره کنند تا نکند حبسی‌ها را ناگهان به تهران حرکت دهند زیرا ما لرها عادت نداریم اسیر را مورد آزار و اذیت و انتقام قرار دهیم. خوشبختانه فردا صبح آن‌ها حبسی‌ها را آوردند و ما هم گروگان‌ها را تحویل دادیم و آن‌وقت برای دلجویی از دسته ما قاسم‌خان را به حکومت سلسله و دلفان و نظرعلی‌خان را به حکومت طرهان منصوب کردند.