سلسله زندیه

سلسله زندیه که جانشین سلسله افشاریه شد، از بسیاری جهات شبیه آن سلسله بود . کریم خان که ابتدا رئیس طایفه زند بود توانست بر اثر دلیری ها و رشادت ها نفوذ خود را توسعه دهد. پس از مرگ نادر شاه افشار در 1160 ه.ق ناامنی ها و آشوبهایی که میان جانشینان نادر و دیگر مدعیان قدرت صورت گرفت، سبب شد که کریم خان از این نابسامانی ها استفاده کند و با سرکوب کردن تمام مدعیان خود ، قدرت را بدست گیرد. کریم خان هیچ وقت خود را به عنوان پادشاه ایران قلمداد نکرده و دوران فرمانروایی او از لحاظ تنظیمات اداری و نظامی و اجتماعی ، ادامه سیستم های عهد نادر شاه بود. اگر چه کریم خان نسبت به مردم با عاطفه و مهربان برخورد می کرد و برای رفاه و امنیت جامعه ایرانی  تلاشهای بیشماری می کرد اما هیچ کدام از جانشینان وی نتوانستند راه وی را ادامه دهند.


 کریم خان زند روی تمبر پست دوران رضا شاه

 

مراحل مختلف حکومت سلسله زندیان در ایران

(از 1160 تا 1209 هجری قمری/ از مرگ نادر شاه تا غلبه آقا محمد خان قاجار بر لطفعلی خان زند)

 

1 -  مرحله اول از مرگ نادر شاه تا روی کار آمدن کریم خان زند (1160 – 1165 ه.ق)2 -  مرحله دوم از قدرت یابی کریم خان زند تا فوت او (1165 – 1193 ه.ق)3 -  مرحله سوم از مرگ کریم خان زند تا غلبه آقا محمد خان قاجار بر لطفعلی خان زند ( 1193 – 1209 ه . ق)

 

شاهان سلسله پنجاه ساله زندیان

1        - کریم خان زند از 1179 تا 1193 هجری قمری

o       محمد علیخان زند  پسر کریم خان بود که زکی‌ خان زند او را زمانی کوتاه به پادشاهی برداشت.

2        - ابوالفتح خان زند در 1193 ه.ق فرمانروایی هفتاد روزه‌ای را پس از مرگ پدرش کریم خان داشت ولی زکی خان به عنوان نایب او کنترل همه چیز را در دست داشت.

3        - صادق خان زند در 1193 ه.ق  در کرمان فرمانروایی به راه انداخته بود و دعوی پادشاهی داشت. با ترور زکی خان او خود را به شیراز رساند و فرمانروایی را به دست  گرفت. ولی از علی مرادخان شکست خورد و نابینا و کشته شد.

4        - علی مرادخان زند از 1193 تا 1199 ه.ق. وی خواهرزادهٔ زکی خان بود. او در آغاز بر اصفهان فرمان می‌راند و توانست بسیاری از رقیبان را کنار بزند و بر پایتخت شیراز دست یابد.

o       شیخ ‌ویس ‌خان زند  پسر علی مراد خان و جانشین وی بود. وی به فریب جعفرخان کشته شد.

5        - جعفرخان زند از 1199 تا 1203 ه.ق. او پسر صادق خان بود. وی به دست هواداران صید مرادخان ترور گشت.

6        - صید مرادخان زند ، او از بزرگان زند بود که پس از ترور جعفرخان هفتاد روز در سال 1203 ه.ق در شیراز فرمان راند.

1        - لطفعلی‌خان زند از 1203 تا 1209 ه.ق . او پسر جعفر خان و واپسین شاه زند بود. در آغاز بر شیراز و آنگاه در کرمان و خوار و طبس با آقامحمد خان قاجار به نبرد  پرداخت ولی سرانجام به دام افتاد و پس از کور شدن و تجاوز و شکنجه بسیار به تهران انتقال داده و کشته شد . مقبره وی در بازار کفاش‌ها در بازار تهران می‌باشد.

جانشینان کریم خان زند

- با مرگ كريم خان در سيزدهم صفر سال 1193 ه.ق. زکی خان ( برادر ناتنی كريم خان ) بيشتر بزرگان زند و زبدگان دربار را كشت يا كور كرد و به بهانه پادشاهی ابوالفتح خان و محمد علی خان ( فرزندان كريم خان ) اختيار امور را در دست گرفت.

- پس از چندی ، صادق خان بر او شوريد و از آنجا كه تدبير درستی نداشت به دستور علی مراد خان كور و بر كنار گرديد . وی پس از سه سال حكومت ، در سال 1199 ه.ق. در گذشت.

- پس از او ، جعفر خان زند ( پسر صادق خان ) فرمانروایی را به دست گرفت و در سال 1203 ه.ق. به دست چندتن از خانهای زندانی در شيراز كشته شد .

- آخرين بازمانده اين دودمان ، لطفعلی خان بود كه با وجود دلاوری و رشادت بسيار ، در برابر حريف كهنه كار پرتدبيری چون آقا محمد خان قاجار دوام نياورد و پس از دستگير شدن ، در ارگ بم به سال 1209 ه.ق. كشته شد و بدين ترتيب قاجاریه در ايران قدرت را در دست گرفت.

 ارگ کریم خان زند/ نگاره از "انجمن ادبی شفیعی"

کریم خان زند

با انحطاط و اضمحلال درونی و در نتیجه زوال و فروپاشی آخرین امپراتوری ایدئولوژیک ایران (صفویه) به دست محمود و اشرف افغان در بین سال‌های ۱۷۲۴- ۱۷۲۶ میلادی و تصرف پایتخت آن‌ها اصفهان، مجدداً در غیاب اقتدار مرکزی، دورانی از شورش، هرج و مرج و اغتشاش و تجزیه‌ی ملی در کشور آغاز گردید و زمینه‌ی سیاسی و اجتماعی برای ظهور سرداری مقتدر و توانمند که بتواند شورش‌ها و اغتشاشات را سرکوب کند، بر مدعیان داخلی غلبه یابد و با ایجاد اقتدار برتر، احیاگر مجد و عظمت ایرانیان گردد، فراهم شد. بنابراین از فروپاشی صفویه تا پایان حکومت قاجاریان در سال ۱۹۲۵. م. چهار سردار از تجزیه‌ی ایران جلوگیری کرده و احیاگر مجد و عظمت کشور شده‌اند:

-          نادر شاه، فرزند شمشیر و شبیخون

-          کریم‌خان زند، فرمانروای رعیت‌پرور

-          آغا محمدخان قاجار، خواجه‌ی تاجدار 

-          رضاخان سوادکوهی بنیان‌گذار ایران مدرن

این چهار سردار برآیند دورانی از فترت، اغتشاش ناشی از عدم اقتدار مرکزی و خیزش و عصیان ملی هستند. از میان این چهار تن، کریم ‌خان زند دارای برجستگی‌ها و توانمندی‌های اخلاقی، اجتماعی و سیاسی است که قابل تأمل و بررسی بیش‌تری است. نادر قلی بیگ (نادر شاه افشار) كه از لایه‌های پایین اجتماع به سرداری رسیده بود توانست با غلبه بر افاغنه (در سال ۱۷۲۶میلادی) شایستگی‌های سپاهی‌گری و نبوغ نظامی خود را نشان دهد، تمامیت ارضی را حفظ و متصرفات امپراتوری صفویه را از دشمنان ایران باز ستاند، با درایت و توانمندی بر مدعیان داخلی غلبه نماید، امنیتی در مملکت آشوب‌زده به وجود آورد. این اقدامات نادر، فصلی دیگر از کتاب تاریخ ایران را ورق زد. ” نادر با تار و مار کردن سپاهیان عثمانی و باز پس‌گیری تفلیس و ایروان از روسیه و با وحدت مجدد ایران‌زمین مقدمات تغییر سلطنت از صفویه به افشاریه را فراهم کرد… نادر با خلع شاه ‌طهماسب (دوم) صفوی از سلطنت، عباس میرزا نوزاد هفت ماهه‌اش را با نام شاه‌عباس(سوم) بر تخت سلطنت نشاند و خود نایب‌السلطنه شد.”( طباطبایی ص۹۷ - ۹۶) وی مشهد را در سال ۱۷۲۹میلادی به پایتختی خود برگزید. اقدامات نادرشاه آن‌چنان چشمگیر بودکه تمکین سران کشور را در پی داشت. دوست و دشمن به شایستگی‌های او رأی دادند. همین توانمندی‌ها زمینه‌ی تغییر پادشاهی از صفویه به افشاریه را فراهم کرد. سردار افشار طی یک اجماع عمومی بین سران قومیت‌ها، عشایر، طوایف و ایلات در دشت مغان رسماً به پادشاهی ایران برگزیده شد. دوران جهانگشایی‌های نادر آغاز گردید.” طلوع و غروب نادررقلی‌افشار (نادر شاه) در حیات ملی ایران هم حماسه بود هم فاجعه! (سمنانی). اگر نادر شاه پس از فتح هندوستان و بخارا و خیوه، مرده بود تا ابد قهرمان ملی ایران می‌شد. بدبختانه او زنده ماند تا مورد تنفر ملتی که آنان را از تجزیه نجات داده بود، قرار گیرد.”سر پرسی ساکس (به نقل از پناهی‌سمنانی ص۱۰). نادر عمر سیاسی خود را صرف کشورگشایی و استیلا بر دشمنان بیرونی و نابودی مدعیان داخلی کرد به گونه‌ای” از کله‌ی مدعیان داخلی مناره‌ها ساخت” و… با قتل نادرشاه افشار، شیرازه‌ی قدرت استیلایی نادری از هم پاشیده شد و دورانی از طغیان، سرکشی، شورش و چپاول اجتماعی بین گردنکشان و مدعیان قدرت پدید آمد. اولین‌بار علی‌قلی‌خان، برادرزاده‌ی نادر شاه با نام عادلشاه به صورت تشریفاتی بر تخت سلطنت نشست. با وجود این‌که خود را بازمانده‌ی نادر شاه و از دودمان صفویه می‌دانست اما دولتش مستعجل بود و توسط  برادرش ابراهیم ‌میرزا به قتل رسید. علی‌رغم تلاش‌های فراوان ابراهیم ‌میرزا برای نشستن بر تخت سلطنت، مردم از سلطنت شاهرخ‌ میرزا (شاهرخ شاه) نوه‌ی دختری شاه ‌سلطان‌حسین صفوی و از نوادگان نادر شاه حمایت کردند و وی را در شهر مشهد بر تخت سلطنت نشاندند اما سلطنتش بسیار ناپایدار بود. ابراهیم ‌میرزا (برادرش) او را نیز کور کرد و سپس زندانی نمود. در حالی که مشهد، کانون کشمکش مدعیان قدرت و وابستگان نادر شاه افشار بود، این ‌بار سرداری از غرب ایران سر برکشید. سرداری ایرانی با قومیتی اصیل از دامنه‌های مرکزی زاگرس، ادعای حکمرانی و فرمانروایی کرد. این سردار مدعی کسی نبود جز “تشمال ‌کریم ‌بگ(کریم بگ پهلوان ، کدخدا، بزرگتر)” از خاندان تبعیدی زند که در دوران اقتدار نادری به قسمت‌های شمالی خراسان و نواحی”دره گز” تبعید شده بودند و در زمان اضمحلال قدرت مرکزی و کشمکش‌های درونی مدعیان سلطنت پس از نادر شاه به نواحی خود کوچ کرده بودند.

سه طایفه‌ی زند

“این طایفه (زندیه) به هیچ قدرتی سر فرود نیاورد. نه خراج‌گزار افاغنه شد نه خدمت‌گزار عثمانیان”(نوایی؛ ص۵ ـ۲۳۴). خاستگاه اولیه‌ی طایفه‌ی لک ‌گویش زندیه اطراف و اکناف الشتر یا سلسله‌ی فعلی، قشلاق این طایفه در حوالی پل‌دختر منطقه‌ی معروف به “پرو پرویز ” بوده‌ است. انسجام درونی، توان نظامی‌گری و جنگاوری با مدعیان، مدیریت مناسب کدخدا گرایانه و برخورداری از نفوذ در بین دیگر قبایل از ویژگی‌های این طایفه‌ی جنگاور و توانمند… به حساب می‌آمده‌است. این پتانسیل و ظرفیت‌ها هم تهدیدی برای قدرت و نظم استیلایی مستقر و هم این‌که ایل زند را در بین ایلات غرب ایران برجسته کرده بود و توجه سران کشور را به این طایفه جلب می‌کرده ‌است.

شاه‌عباس‌کبیر، شاه ‌صوفی صفوی به شایستگی‌ها و توان جنگاوری آن‌ها وقوف یافته، آن‌ها را برای صیانت و حراست از منافع حکومتش و جلوگیری از هرگونه اغتشاش و طغیان‌گری مدعیان حکومت و تحت‌ نظر داشتن آن‌ها به عنوان یک قدرت بالقوه به مناطق شمالی ایالت لرستان و در حوالی بروجرد و ملایر تبعید می‌کند و تا روزگار انحطاط سیاسی و اجتماعی صفویه در همین منطقه سکونت می‌یابند.

آقای علی‌محمد ساکی نویسنده‌ی توانا و مترجم زبردست استان لرستان در مقدمه‌ای که بر ترجمه‌ی کتاب کریم‌خان زند اثر “جان. ر. پری” (که رساله‌ی دکتری نامبرده در دانشگاه کمبریج در سال ۱۹۶۹میلادی در مورد کریم‌خان‌ زند است) نوشته، طایفه‌ی زند را این گونه معرفی کرده‌است: « طایفه‌ی زند سه تیره‌ی مشخص دارد:

-          زند بگله

-          زند هزاره

-          خراجی

تشمال کریم (کریم خان زند) از تیره‌ی زند بگله بود.” تیره‌ی زند بگله مهم‌ترین تیره‌ی طایفه‌ی زند به حساب می‌آمده است.» « طایفه‌ی زند… گروهی بودند که با معیشت شبانی که از اراضی دامنه‌ی زاگرس به روستاهای پری و کمازان در نزدیکی ملایر کوچ کرده بودند. معمولاً زندها را شاخه‌ای از طوایف لک لرستان… به حساب آورده‌اند… یقیناً از نواحی شمال لرستان کوچ کرده و به وسیله شاه‌عباس‌ صفوی در اطراف ملایر اسکان داده ‌شده‌اند.(پری، ص ۲۴ - ۲۵)

شهرت زندیه به مهدی‌خان می‌رسد. وی یکی از دلاوران میهن‌پرستی بود که در دوران هرج و مرج ناشی از سیطره‌ی افاغنه بر پایتخت امپراتوری صفویان (اصفهان)، هم در برابر هجوم افاغنه و هم در برابر سپاهیان عثمانی که قصد تجاوز به غرب ایران را داشتند، جنگیده بود. او در زمان نادر شاه افشار یکی از گردنکشان محلی بوده که توسط نادر شاه در سال‌های پایانی حکومتش اعدام می‌گردد. دیگر اعضای این طایفه با جان‌فشانی‌های فراوان در برابر سپاهیان عثمانی از منافع و مصالح ملی کشور دفاع کرده ‌بودند. زندیه در به قدرت رسیدن نادر شاه افشار بسیار اثرگذار بودند و بسیاری از افراد این طایفه از سربازان و سرداران قشون نادری بودند. با وجود آن‌که سران طایفه‌ی زند در به قدرت رسیدن نادر شاه افشار اثرگذار بودند اما روزگاری که نادر به سلطنت رسید و قدرت خود را تثبیت کرد اکثر مدعیان احتمالی از جمله تعدادی از سران زندیه را از دم تیغ گذراند یا تبعید کرد و « تمام چادرها و اموالشان را غارت و سران و تعداد قابل‌ملاحظه‌ای از خانوادهایشان را به شمال خراسان (دره‌ گز فعلی) تبعید کرد… زندیه تا پانزده سال در این دامنه در این تبعید به سر می‌بردند.» (پری. ص۲۶) زندیان تبعیدی نزدیک به سی تا چهل خانوار بودند. ایناق و بداق (بوداق) دو برادر بودند از تیره‌ی (هوز) زند بگله از سرآمدان این طایفه در ایام تبعید پانزده ساله در شمال خراسان.

ایناق پدر کریم خان

ایناق رئیس ایل زند در ایام تبعید بوده. ایناق دارای دو فرزند پسر به نام کریم‌بگ و صادق‌خان داشته. با درگذشت وی، ابرهیم ‌میرزا برادر نادر شاه، کریم‌بگ را به تشمالی یا کدخدایی این طایفه منصوب می‌کند. کریم ‌بگ، کریم‌خان می‌شود.

بوداق نیز دارای دو فرزند به نام‌های اسکندرخان و زکی‌خان بوده که هر دو با کریم‌خان برادر ناتنی هستند یعنی حاصل ازدواج مادر کریم‌خان با بوداق‌اند. تشمالی‌ کریم‌خان در آستانه‌ی فروپاشی قدرت نادر شاه اتفاق می‌افتد هنوز چند صباحی از تشمالی کریم‌خان زند نگذشته بود که نادرشاه افشار به قتل می‌رسد و این طایفه‌ی تبعیدی با قبول سختی‌ها و چالش‌ها راه زادگاه خود (بین بروجرد و ملایر) را در پیش می‌گیرند. « کریم‌ تشمال بدون کسب اجازه از عادل‌شاه(علیقلیخان برادرزاده نادر شاه) و با قبول خطر مجازات ترک خدمت به منطقه خویش مهاجرت می‌کنند. (پری، ص۲۶)

تبعید زندیان به نواحی اطراف پایتخت نادر شاه ناظر به چند مقوله است:

-          اول این‌که تبعید آنان در راستای دفاع از امنیت سیاسی و صیانت و حراست از کیان حکومت نادرشاه به دلیل توانمندی نظامی این طایفه بوده (همان‌گونه که در دوران صفویه اتفاق افتاد)

-          دوم این‌که این طایفه دارای توان و پتانسیلی بود که می‌توانست قدرت و نظم استیلایی نادر شاه‌ افشار را به دلیل فاصلهی جغرافیایی با حکومت مرکزی نادری به چالش بکشد

-          سوم این‌که نادر شاه با این کار، آن‌ها را تحت نظر داشته و مانع سرکشی و طغیان‌شان می‌گردید.

«کریم‌خان ‌زند آمیزه‌ای از فرزانگی، خردمندی، دوراندیشی، مدارا و سازندگی بود.» (سید جواد طباطبایی) «کریم‌خان، شاه بزرگی نبود. دربارش شکوه و جلالی نداشت و موفق به فتوحات بزرگی نگردید اما باید قبول کرد که او به نحوی بسیار عالی حکومت کرد.» (سر جان‌ملکم کارگزار نامدار بریتانیایی)

کریم ‌خان، فرزند دامنه‌های زاگرس، پرورش ‌یافته‌ی کوه و دشت و دمن، تربیت ‌شده‌ی رزم و شبیخون، فرزند تلخی‌ها و ناکامی‌ها که آموزه‌های صبر و تحمل را در مکتب تجربه و با تکیه بر بصیرت و هوشمندی طبیعی آموخته بود؛ درس‌ ناخوانده و مکتب ‌نادیده‌ای که با الفبای چالش‌های قدرت در ایران به‌خوبی آشنا و با تکیه بر درک و فهم و بلند نظری در صدد برآمده بود تا توان و قدرت ملتش را نه در راستای امیال شوم، بلکه در راه رونق و رفاه صرف نماید؛ با اندیشه و شیوه‌ی حکمروایی مردم‌ گرایانه و کم‌نظیر خود سعی کرد که ایران را در مسیر رفاه و رونق کمک نماید. این سردار لک، دوران شکوه و قدرتمندی شاهان صوفی صفویه را شنیده، اضمحلال و فروپاشی آن‌ها را تجربه کرده، هجوم سپاهیان عثمانی به ایران هم در دوران اقتدار و هم در دوران اضمحلال شاهان صفوی را نیز دریافته، سیطره و سلطه‌ی افاغنه بر ایران را در نبود اقتدار مرکزی از نزدیک لمس کرده و در مکتب تحولات سیاسی و اجتماعی ایران تجربه‌ها آموخته، این دگرگونی‌ها و حوادث تلخ و شیرین شیوه و روش متفاوتی را در اداره امور مملکت به او آموخته بود. «هرگز در صدد آن نیستم که کریم‌خان را شخصیتی افسانه‌ای ببخشم و او را فردی نابغه و پادشاهی عدالت‌گستر معرفی کنم ولی یک نکته قابل توجه است و آن این‌که کریم‌خان فهمیده بود که مردم، ندارند (فقیرند)، دیگر از هستی ساقط شده‌اند. به همین ‌خاطر سعی کرد که دوران حکومت او مرهمی بر جراحات سی‌ چهل ساله‌ی مردم ستمدیده‌ی ایران باشد و این مطلب قبل از او سابقه نداشت.» (نوایی، ص ۱۷۱)

کریم‌خان ‌زند در مکتب رسمی درسی نیاموخته اما در کوران حوادث و رویدادها صاحب بینش و بصیرتی درخور و بالنده گردیده بود. تأثیر این بینش و خردمندی در اعمال خردمندانه و رفتار سیاسی و اجتماعی آگاهانه و تلاش او برای رفاه و رونق اقتصادی و سازندگی کشور و تعامل با کشورهای دیگر در راستای رفاه فزاینده‌ی رعیت درگذر ایام مشهود است. پادشاهی که از سر بزرگی و فضیلت، نه خود را پادشاه بلکه وکیل مردم خطاب می‌کرد؛ وکالت ملت را در کرامت رعیت، رفاه، تولید، رفع فقر و کاهش مالیات، کمک به نیازمندان و بیچارگان و توزیع امکانات بین خلق، معنی می‌کرد، مصلحت‌گرایی و واقع‌بینی و دریافت درست از موقعیت، امکانات و توانمندی‌های کشور و وضعیت مردمش، - که در دوران او ایران جنگ مهمی با هیچ کشور مهمی نداشته باشد-  بنیان سیاست را بر مدارا، سازگاری و درک شرایط  داخلی و بین‌المللی قرار داده بود. مجموعه‌ی این ویژگی‌ها باعث شده در معرض قضاوت‌های متعارض و متفاوتی قرار گیرد. قضاوت‌هایی چون سادگی و خامی و… کریم‌خان:« گرچه شما ما را ساده ‌دل و بی‌وقوف پنداشته‌اید، اشتباه عظیمی کرده‌اید. اگرچه درس نخوانده‌ایم اما از آن‌ها که درس خوانده‌اند و ادعای اجتهاد می‌نمایند بیش‌تر می‌دانیم!» (رسم التواریخ، به نقل از پناهی سمنانی ص۱۴۶)

آقای ساکی محقق ارزشمند لرستانی، برآمدن دولت زندیه و اخلاق جوانمردانه‌ی کریم‌خان را این‌گونه توصیف کرده است: «دولت زندیه از میان شراره‌های آتش و در دریای خون پس از قتل نادرشاه به قدرت رسید. نیک‌مردی و انصاف نخستین خدیو این سلسله با روح گذشتِ سازگار با خلق و خوی ایرانیان، ورق تازه‌ای در دفتر فرمانروایان کشور گشود… خان زند از چهره‌های استثنایی تاریخ و مردی متهور بود. نیروی بدنی فوق‌العاده‌اش را با خرد و هوشمندی آمیخته بود.» «اگر بتوان به شاهی، لقب کبیر داد حتماً کریم ‌خان است به طوری که کارهای او امروز شاهد این مدعاست.» ( ویلیام فرانکلین، سیاح و مأمور نامدار بریتانیایی)

کریم‌خان زند که در نخستین سال‌های سده‌ی هیجدهم در منطقه محل سکونت آبا و اجدادیش به دنیا آمده، قریب به پنجاه سال از عمر خود را با حوادث و پیشامدهای ناگواری چون شبیخون‌ها، شورش‌ها، طغیان‌ها، حملات دشمنان داخلی و سرکشی قدرتمندان داخلی و تبعید و آوارگی‌ها گذارانده، با درک و شناخت این تحولات و با تکیه بر توان نظامی ایلیاتی‌اش خواهان حکومت بر ایران می‌شود. تشمال کریم در شریط عدم اقتدار مرکزی، آرام ‌آرام رویاهای خود را مبنی بر حفظ  تمامیت ارضی و احیای مجد و عظمت ایران در حال تحقق می‌دید. در این وضعیت، ایران در آستانه‌ی یک تحول و دگرگونی قرار گرفت.

(منبع: از محمد‌رحيم سهرابي (كارشناس ارشد علوم سياسي) و سایت سیمره)

 حمام وکیل در کنار بازار و مسجد وکیل (کریم خان زند) از سایت جاذبه گردشگری شیراز

کریم خان زند و اصل و نسب او

پایه گذار دودمان زند، کریم خان فرزند ایناق خان، رییس ایل زند بود که در روستای پری از بخشهای ملایر زندگی می کردند و به( زبان لکی) سخن می گفتند، در میان فرزندان ایناق خان، کریم خان، مردی شمشیر زن، دلیر، خردمند و دانا شناخته شده بود و او را «توشمال» به معنی بزرگتر و کدخدا می نامیدند. در دوران صفویه و افشار ایل زند گاهگاهی به عثمانیها و زمانی به افغانها می تاختند و دارائی آنها را به یغما می بردند و با این کار بر آن بودند که دشمنان را از ایران برهانند. آنان با ترفند های سیاسی ویژه که آمیخته با ساده دلی و پاکی بود، همسایگان قدرتمند را که چشم به خاک ایران داشتند، از کشور رانده و هرگز فرمانبردار آنها نشدند. در این راستا دکتر نوائی می نویسد: «این طایفه به هیچ قدرتی سر فرود نیاورد، نه خراجگزار افاغنه شد، نه خدمتگزار عثمانیان، بلکه با روش جنگ و گریز به اصطلاح آن زمان «قزاقی» دائماً مزاحم اردوی عثمانیها بودند.»

در زمان نادر شاه، این ایل به خراسان کوچ داده شد و در «دره گز» جایگزین شدند. نادر شاه تنی چند از دلاوران ایل که کریم خان یکی از آنها بود به سپاهیان خود افزود. کریم خان از خود دلیری و دلاوری نشان داد تا آنجا که به سرداری سپاه ابراهیم خان برادر زاده نادر شاه برگزیده شد. پس از کشته شدن نادر، برگ نوینی در تاریخ زندگی ایل زند باز شد و آنها از تبعید گاه خود به دیار کهن «پری» بازگشتند.

کریم خان پس از جنگ و ستیز با رقیبان خود که بیشتر از سران بختیاری بودند، در سال 1179 هجری برابر با 1759 پس از زایش مسیح، وارد شیراز شد، آنجا را پایتخت قرار داد و به شاهی رسید. او تا پایان زندگیش هرگز نام شاه و سلطان را نپذیرفت و خود را وکیل الرعایا خواند زیرا بر این باور بود که وکیل مردم ایران است.«به راستی عنوان جالبی بود. نه پیش از او کسی از این عنوان پرشکوه استفاده کرده بود نه پس از او. پس پاسخ را در شخصیت و مشرب خود او باید جستجو کرد. این عنوانی بود که او از سر عقل و درایت به آن قناعت ورزیده بود.»

ساختار فرمانروائی کریم خان پس از ساسانیان و دستیابی عرب به ایران بنیانی ایرانی نژاد داشت. پس از فروپاشی آل بویه آنانکه در خاک ایران حکمرانی کردند، یا ترُک و یا مغول بودند. او نخستین ایرانی پس از ترُک و مغول بود که در سراسر ایران فرمانروائی کرد. خان پاک دل و بی پیرایه زند، توانست آرامشی را که آن زمانها مردم ایران آرزومند آن بودند، برایشان به ارمغان آورد. مردم توانستند پس از مدتها جنگ و تنگدستی و بیماری که در دوران نادر شاه و جانشینان او ایران را فرا گرفته بود، در آسایش، با نشاط و شادی زندگی کنند. کریم خان 14 سال پایان عمر را چنان پی ریزی کرد که خود و مردم ایران آسوده و شاد بودند.

در ایامش ایران طرب خانه بود       ز عهدش غم غصه بیگانه نبود

سیاست داخلی کریم خان

کریم خان در آغاز سرباز سپاه نادرشاه افشار بود و پس از مرگ او به ایلش پیوست و کم کم با سود بردن از جو به هم ریخته پس از مرگ نادر نیرویی به هم زد و چندی بعد با دو خان بختیاری به نامهای ابوالفتح خان و علیمردان خان ائتلافی را فراهم ساخت و کسی را که از سوی مادری از خاندان صفوی می‌‌دانستند به نام ابوتراب میرزا را به شاهی برداشتند(و بنام شاه اسماعیل سوم). در این اتحاد علیمردان خان نایب السلطنه بود و ابوالفتح خان حاکم اصفهان و کریم خان نیز سردسته سپاه بود. اما چندی که گذشت علیمردان خان ابوالفتح خان را کشت و بر دیگر همراهش کریم خان هم شورید ولی سرانجام پیروزی با کریم خان بود. چندی هم با محمد حسن خان قاجار درگیر بود که سرانجام سربازانش محمد حسن خان را در حالی که رو به گریز بود کشتند. او بازمانده افغانهای شورشی را نیز یا تار و مار کرد و یا آرام نمود. سر انجام با لقب وکیل الرعایا به فرمانروایی بخش بزرگی از ایران به جز خراسان که آن را به احترام نادرشاه آن را در دست نوه او شاهرخ میرزا(شاهرخ شاه) باقی گذاشت. کریم خان لری بی سواد اما هوشمند و با تدبیر بود و به آرامش و رفاه مردم اهمیت می‌‌داد و به دانشمندان ارج میگذاشت. وی کارخانه‌های چینی سازی و شیشه گری در ایران احداث کرد. صنایع و بازرگانی در دوره وی رونق فراوان یافت.

تنها جنگ خارجی کریم خان

تنها کشورگشایی دوران فرمانرواییش گشودن شهر بصره و ستاندن این شهر از عثمانیان بود که البته آن هم رویه بازرگانی و اقتصادی داشت. در زمان او بندر بوشهر مرکز تجارت و داد و ستد شد. کریم خان از انگلیسی‌ها دل خوشی نداشت و همیشه میگفت که انگلیسی‌ها می‌‌خواهند ایران را مانند هند کنند بنابراین با دیگر کشورهای اروپایی نظیر فرانسه و هلند به امور بازرگانی می‌‌پرداخت. با این همه انگلیسی‌ها از هر دری که رانده می‌‌شدند از در دیگری می‌‌آمدند. دوران پادشاهی کریم خان آغاز دوران استعمار کشورهای آسیا و افریقا بود و برخی کشورهای اروپایی نظیر انگلستان و فرانسه تلاش بسیاری برای جلب توجه کریم خان و غارت ثروت‌های ملی ایران به کار بردند.(منبع: جامعه‌شناسی نخبه کشی اثر علی رضا قلی والا)

سرکوبی شورش ها

در زمان کریم خان چند آشوب کوچک از جمله طغیان میرمهنا دزد دریایی معروف خلیج فارس و شورش حسینقلی خان جهانسوز قاجاری، تنها شورش‌های داخلی بشمار می‌رود و لذا دوران پادشاهی کریم خان دوره‌ای از آرامش برای ایران محسوب می‌گردد.

پایتخت کریم خان زند/ 1179 ه.ق

او شهر شیراز را پایتخت خود ساخت و سازه‌های بسیاری از خود در این شهر به یادگار گذاشت که از آن می‌‌توان به حمام وکیل، بازار وکیل و... نام برد. کریم خان پادشاهی سلیم النفس و عادل بود و در باره عدالت او داستان‌ها گفته شده است. هرچند که در مواردی از وی تندخویی و حیله گری نیز دیده شده است اما در کل وی شاهی پاکدل و انسانی درست کار بود که در تاریخ از وی به نیکی یاد می‌شود.

مرگ کریم خان/ 1193 ه.ق

کریم خان در 1193 هجری قمری درگذشت. فرزندان او هفت تن بودند. چهار پسر و سه دختر. پس از مرگش بزرگ‌ترین پسرش ابوالفتح خان به فرمانروایی رسید. (لازم بیادآوریست بعد از پیروزی آقامحمد خان قاجار بر لطفعلی خان زند و کشتن او، آقا محمدخان دستور داد تا جسد کریم خان را نبش قبر کنند و استخوانهای او را در تهران و زیر پای او و بهنگامیکه بر تخت مینشیند، بخاک کنند تا به اصطلاح از روی استخوانهای کریم خان بر تخت نشیند. بعدها زمانیکه رضاشاه بر تخت نشست فرمان داد تا باقیمانده جسد کریم خان را از خاک بیرون آورده و با تشریفات - در عتبات؟!- بخاک کنند.)

http://www.zinati.de/Images/Images/Karimkhan%20Zand.htm